منبرها برپا شدهاند تا وسیلهای باشند برای برپایی دین خدا در دلها. در همه ادوار و اعصار کسانی از بندگان خدا هستند که در فهم معارف ربانی و تفقه در دین خدا کوشاترند و در جستجوی نازک اندیشیها و اشارتهای بصیرت بخش امامان معصوم(ع)، استوارتر و خستگی ناپذیر. هم آنانند که واسطه انتقال این معارف به خلق خدا هستند تا مردم را به بصیرت و معرفت که مقدمه عبودیت است، هدایت کنند. هدف نهایی «مکتب» جز «عبودیت» نیست و معرفت، سوار بر مرکب «عواطف» ره به سوی «عبودیت» می سپارد. کار مداحان، جلب این عواطف به سوی حقیقت مکتب و تزریق این «چاشنی» در جان طالبان معارف شیعه است. |
فرض کنید راجع به حضرت اباالفضل(س) صحبت می شود، بنا کنند از چشم و ابروی آن بزرگوار تعریف کردن؛ مثلاً قربون چشمت بشم! مگر چشم قشنگ در دنیا کم است؟ مگر ارزش اباالفضل(ع) به چشمهای قشنگش بوده؟ اصلاً شما مگر اباالفضل(س) را دیدهاید و میدانید چشمش چگونه بوده!؟ اینها سطح معارف دینی ما را پایین می آورد. معارف شیعه در اوج اعتلاست... ارزش اباالفضل العباس(س) به جهاد و فداکاری و اخلاص و معرفت اوست. به صبر و استقامت اوست... ارزش اباالفضل و حبیب بن مظاهر در اینهاست، نه در قد رشیدش یا بازوی پیچیدهاش. قد رشید که خیلی در دنیا هست. اینها که در معیار معنوی ارزش نیست... این که ما همهاش بیائیم روی ابروی کمانی و بینی قلمی و چشم خمار این بزرگواران تکیه کنیم، این که مدح نشد. در مواردی ضرر هم دارد. در فضاهایی این کار خوب نیست». (رهبرمعظم انقلاب- همان). |
"کسی که با مسائل شوروی سابق و این بخشی که شیعه نشین است (جمهوری آذربایجان) آشنا بود، میگفت: وقتی کمونیستها بر منطقه آذربایجان شوروی مسلط شدند همه آثار اسلامی را از آن جا محو کردند و هیچ نشانهای از اسلام و دین و تشیع باقی نگذاشتند. فقط یک چیز را اجازه دادند و آن «قمه زدن» بود! دستورالعمل رؤسای کمونیستی به زیردستان خودشان این بود که مسلمانان حق ندارند نماز بخوانند، نماز جماعت برگزار کنند، قرآن بخوانند، عزاداری کنند، هیچ کار دینی نباید بکنند. اما اجازه دارند قمه بزنند! چرا؟ چون خود قمه زدن، برای آنها یک وسیله تبلیغ بر ضد دین و بر ضد تشیع بود. گاهی دشمن از بعضی چیزها این گونه علیه دین استفاده میکند. هر جا خرافات به میان بیاید، دین خالص بدنام خواهد شد».(رهبر معظم انقلاب، در دیدار عمومی مردم مشهد- 1/1/76) |
چرا باید حادثه عاشورا را گرامى بداریم؟
چرا باید خاطره حادثه اى را که 1360 سال پیش اتفاق افتاده است، زنده کرد و مراسمى به یاد آن خاطره برگزار کرد؟ این رویداد جریانى تاریخى بوده است که زمان آن گذشته است؛ تلخ یا شیرین، هر چه بوده است آثار آن تمام شده است. چرا باید بعد از گذشت نزدیک به چهارده قرن، یاد آن جریان و آن حادثه را زنده نگه داریم و مراسمى براى آن بر پا داریم؟ پاسخ این سؤال، چندان مشکل نیست. براى این که به سادگى مى توان به هر نوجوانى تفهیم کرد که حوادث گذشته هر جامعه مى تواند در سرنوشت و آینده آن جامعه آثار عظیمى داشته باشد. تجدید آن خاطره ها در واقع نوعى بازنگرى و بازسازى آن حادثه است، تا مردم از آن جریان استفاده کنند. اگر حادثه مفیدى بوده است و در جاى خود منشأ آثار و برکاتى به شمار مى رفته است، بازنگرى و بازسازى آن نیز مى تواند مراتبى از آن برکات را داشته باشد. علاوه بر این، در همه جوامع انسانى مرسوم است که به نوعى، از حوادث گذشته خود یاد مى کنند؛ آن ها را بزرگ شمرده و به آن ها احترام مى گذارند. خواه مربوط به اشخاصى باشد که در پیشرفت جامعه خود مؤثر بوده اند، نظیر دانشمندان و مخترعان، و خواه مربوط به کسانى باشد که از جنبه سیاسى و اجتماعى، در رهایى ملت خود نقش مؤثرى داشته اند و قهرمان ملى بوده اند. همه عقلاى عالم براى این گونه شخصیت ها آیین هاى بزرگداشتى را منظور مى کنند. این کار بر اساس یکى از مقدس ترین خواسته هاى فطرى است که خدا در نهاد همه انسان ها قرار داده است، و از آن به «حس حق شناسى» تعبیر مى کنیم. لذا این خواسته فطرى همه انسان ها است که در برابر کسانى که به آن ها خدمت کرده اند حق شناسى و شکرگزارى کنند، آنان را به خاطر داشته باشند و به ایشان احترام بگذارند. علاوه بر این، یاد آن خاطره ها، در صورتى که در سعادت جامعه تأثیرى داشته، مى تواند عامل مؤثر دیگرى را در زمان بیان خاطره ها بیافریند. در این صورت، گویا خود آن حادثه تجدید مى شود. از آن جا که معتقدیم حادثه عاشورا حادثه عظیمى در تاریخ اسلام بوده است، و نقش تعیین کننده اى در سعادت مسلمان ها و روشن شدن راه هدایت مردم داشته است، این حادثه در نظر ما بسیار ارزشمند است. لذا بزرگداشت و بازسازى این حادثه و به خاطر آوردن آن، موجب مى گردد تا بتوانیم از برکات آن در جامعه امروز نیز استفاده کنیم. این جواب را به طور کلى مى توان در مقابل سؤال نوجوان ها ارائه داد و آنان را قانع کرد که زنده نگه داشتن یاد بعضى از خاطره ها و بازسازى برخى از حوادث که در گذشته اتفاق افتاده است، کار عاقلانه اى است، و ممکن است منافع و مصالحى را براى جامعه تأمین کند. همان طور که اصل آن حادثه تأثیر مفیدى در جامعه آن روز داشته، تجدید خاطره و بازسازى آن نیز مى تواند آثارى متناسب با خود داشته باشد. در پاسخ به سؤال اول که «چرا باید یاد عاشورا را زنده نگه بداریم؟» به همین اندازه بسنده مى کنیم. حدیث جعلی مشهور
بارتهایی که معمولا به آن حدیث قدسی گفته میشود و اخیراً در بعضی از فیلمها نیز به آن استناد شده، این است: «الطریق الی الله بعدد انفاس الخلائق؛ راههای رسیدن به خدا، به تعداد جانهای مخلوقات است».جهاد فرحات، نویسنده لبنانی، در مقاله خواندنی خود، به نام بررسی سند چند حدیث مشهور، سخنانی بدین مضمون را قلمی کرده است: «این عبارت در میان مردم و به خصوص در میان عارفان - آن گونه که گفته میشود - و بیشتر در میان صوفیان، شهرت دارد و متداول است؛ تا آن جا که مردم گمان میکنند این عبارت، بیتردید، حدیث قدسی است و آنان هرگاه بخواهند درستی روشی معین یا شکلی مشخص را برای نزدیکی به خداوند بزرگ، اثبات کنند، به این عبارت استشهاد مینمایند. شهرت این عبارت به حدی است که برخی از عالمان آن را به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نسبت میدهند و آن را حدیثی مأثور و منقول از جانب آن حضرت قلمداد میکنند1اما باید گفت که این عبارت، حدیث نیست؛ زیرا تا آن جا که ما جستوجو کردهایم، اثری از آن در میان کتابهای حدیثی مسلمانان نیافتهایم؛ بعضی از فضلا نیز به عدم دسترسی بر مستندی روایی برای آن، تصریح کردهاند.2 مرحوم آیهالله مرعشی نجفی قدس سره نیز در شرح کتاب احقاق الحق، به ساختگی بودن این حدیث و افترا بودن آن و استفاده کردن صوفیه از این عبارت در مقاصد فاسد خویش، اشاره کرده است.3 از این رو، باید گفت که این عبارت، عبارت مشهوری است که اساس ندارد.»4برخی حدیث پژوهان، افزون بر آن که این حدیث را از نظر سندی مجعول دانستهاند، از نظر محتوایی نیز مخدوش برشمرده و گفتهاند که اگر معنی و دلالت این حدیث درست باشد، پس مثلاً به تعداد کافران، مشرکان، بتپرستان و منکران خداوند سبحان که جزء مخلوقات او نیز هستند، باید راه به سوی خدا وجود داشته باشد و حال آن که اینان اساساً ذات خداوند و راه به سوی خداوند را قبول ندارند؛ تا این که نوبت به این مطلب برسد و بگوییم که به تعداد آنان نیز راه به سوی خداوند - الله و نه اله - وجود دارد و در آیه 168 سوره نساء میخوانیم: «ان الذین کفروا وظلموا لم یکن الله لیغفرلهم ولا لیهدیهم طریقا الا طریق جهنم...؛ کسانی که کافر شدند و ستم کردند، خدا بر آن نیست که آنان را بیامرزد و راهی را نشانشان دهد؛ مگر راه دوزخ...».در آیه 74 سوره مؤمنون نیز آمده است:«و ان الذین لایؤمنون بالاخره عن الصراط لناکبون؛ و آن کسانی که به جهان واپسین ایمان نمیآوردند، از راه (خدا) به در افتادهاند». 5 پینوشت ها:1. ر.ک: محمد جواد مغینه، هذه هی الوهابیه،ص 20.2. ر.ک: محمد زراقط، «سبیل الله الواحد سبله المتعدد» مجله الحیاه الطیبه، شماره 11، ص 197.3. ر.ک: شرح احقاق الحق، ج 1، ص 185.4. جهاد فرحات، بررسی سند چند حدیث مشهور، ترجمه محمد قنبری، فصلنامه علوم حدیث، شماره 30، زمستان 1382، ص 114 _ 135.5.عبدالرحیم موگهی، نشریه پرسمان، شماره 69، با اندکی تصرف