بی تو غروب ها همیشگی اند
بی تو صبح ها رویایی اند
بی تو عشق ها دروغی اند
به امید آمدنت، دل ها هوایی اند بر چهره پر ز نور مهدی صلوات بر جان و دل صبور مهدی صلوات
تا امر فرج شود مهیا بفرست بهر فرج و ظهور مهدی صلوات هنوزم خواب میبینم به شبها همان مردی که بر اسبی سوار است
همان مردی که جمعه آید روزی ... و این پایان خوب انتظار است  بر چهره پر ز نور مهدی صلوات ..... بر جان و دل صبور مهدی صلوات ..... تا امر فرج شود مهیا بفرست ..... بهر فرج و ظهور مهدی صلوات  ما معتقدیم که عشق سر خواهد زد
بر پشت ستم کسی تیر خواهد زد
سوگند به هر چهارده آیه نور
سوگند به زخم های سرشار غرور
آخر شب سرد ما سحر می گردد
مهدی به میان شیعه برمی گردد  چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی/ چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی
خلیل آتشین سخن ؛ تبر به دوش بت شکن./ خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی
برای ما که خسته ایم نه ؛ ولی/ .برای عده ای چه خوب شد نیامدی
تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام / دوباره صبح؛ ظهر ؛ نه غروب شد نیامدی  مهدی جان
سئوالی ساده دارم از حضورت من آیا زنده ام وقــــت ظهورت
اگر که آمـــــدی من رفته بودم اسیر سال و ماه و هفته بودم
دعایم کن دوباره جـــــان بگیرم بیایـــــم در رکاب تو بمیــــــرم
آنگاه که دوست داری همواره کسی به یادت باشد
به یاد من باش که من همیشه به یاد توام !!!
از طرف بهترین دوستت خدا .   به نام خدایی که هستی را با مرگ ، دوستی رابی رنگ ، زندگی را با رنگ ،‌عشق را رنگارنگ ، رنگین کمان را هفت رنگ ، شاپرک را صد رنگ ... و من را دلتنگ دوستان آفرید ...   دوره ارزانیست ... شرف اینجا ارزان ... تن عریان ارزان ... آبرو قیمت یک تکه نان ... و دروغ از همه چیز ارزانتر ... و چه تخفیفی خوردست ، قیمت هر انسان!!   در زندگی افرادی هستند که مثل قطار شهربازی هستند از بودن با اونا لذت می بری ولی باهاشون به جایی نمی رسی...   شب ها چراغ دلت رو روشن بذار تا فرشته ها راه پاکی رو گم نکنن شب های بی فرشته سنگین میگذره مثل روز های بی تو ....   اگه خرابی خرابتم اگه مستی شرابتم اگه هستی کنارتم اگه نیستی به یادتم....  یاران اگـــر به وادی وجــــدان سفـــرکنـیم
ازغیبت و خلاف دراین ماه حــــــذر کـــنیم
شاید ســـبب شود که پس از سالیان سخت
احسان و رحمت حق را به پیـمانه سرکنیم.  ((ترک ازارم نکردی ترک دیدارت کنم ))
گر چه از هجر رخت دیده گهر بارت کنم
منکه بیمار از لب و خال لبت بودم ولی
با تمام عشق می باید که انکارت کنم      2 خطه موازی هیچ وقت به هم نمیزسن مگر اینکه یکیشون واسه دیگری بشکنه پس میشکنم فقط به خاطره تو...  می‌نویسم، چون می‌دانم هیچ گاه نوشته‌هایم را نمی‌خوانی، حرف نمی‌زنم، چون می‌دانم هیچ گاه حرف‌هایم را نمی‌فهمی، نگاهت نمی‌کنم، چون تو اصلا نگاهم را نمی‌بینی، صدایت نمی‌زنم، زیرا اشک‌های من برای تو بی‌فایده است، فقط می‌خندم، چون تو در هر صورت می‌گویی من دیوانه‌ا   اندازه ی یک لوبیا دوست دارم. . . . . . . ناراحت نشو عزیزم. . لوبیای سحر آمیزو گفتم یه روز ستاره آرزوها از آسمون اومد و بهم گفت : یه آرزو کن!من تو رو ازش خواستم.اون هم گفت محاله !گفتم چرا؟گفت :آخه تو کار جنس بنجول نیستم...   صبح ها نمیتونم صبحونه بخورم چون دوستت دارم.ظهرها نمیتونم ناهار بخورم چون دوستت دارم.شبها نمیتونم شام بخورم چون دوستت دارم.شبها نمیتونم بخوابم....چون گرسنمه !!   اگر دیدی جوانی بردرختی تکیه کرده بزن تو سرش چون جوان باید روی بای خودش واسته !!!   خطر:اگه این اس ام اس رو بخونی ویروس وارد مغزت میشه.لودینگ..10%...50%..90%...ارور...مغزی یافت نشد.با خیال راحت بقیه شو بخون.!.!.!   وقتی یه سیب گاز میزنی و یه کرم درسته میبینی زیاد ناراحت نشو.وقتی ناراحت شو که کرم نصفه میبینی!   اگه فکر میکنی بی عرضه هستی؟اگه فکر می کنی به درد هیچ کاری نمی خوری !اگه فکر می کنی بی مصرف هستی!به خدا درست فکر می کنی!   سلام گلم چطوری؟ از دیشب تا حالا فقط به u فکر می کردم. تمام فکر و ذهنم مشغوله u بود.امروز فردا هم می خوام به v.w.y.z فکر کنم!!!   الهی تو خورشید بشی من زمین که سالی یک بار من دور تو بگردم ولی تو سالی 365 بار دور من بگردی!   خواستم خونه عشقو تو قلبت بسازم، اما شهرداری مجوز نداد!   بچه ها توی کلاس داشتند سر و صدا میکردند که ناظم میاد تو با عصبانیت میگه: اینجا طویله است؟ یکی از بچه ها میگه: نه آقا اشتباهی آمدید!   یه روز غضنفر فیلسوف میشه بعد می گه: دایره زندگی مربعی است که سه ضلع دارد عشق و زندگی ؟!!!   یاروتوچاییش شکرمیریزه هم میزنه میبینه خیلی شیرین شده دوتاقاشق برمیگرده عقب!!!   اگه من شیرین بشم فرهاد میشی
لیلی بشم مجنون میشی
هوا بشم بعید میدونم که آدم بشی!   یه عنکبوت قرص اکس میخوره فرش می بافه!!!   توی تیمارستان نوار نوحه میزارن، همه دیوونه‌ها بلند می‌شوند و می‌رقصند به جز یکی، ازش می‌پرسند: تو چرا نمی‌رقصی؟ یارو میگه: آخه من عروسم!!!   یه دانشمنده یه تیکه یخ گرفته بوده بالا، ‌داشته خیلی متفکرانه بهش نگاه می‌کرده. رفیقش ازش میپرسه: چیرو نگاه میکنی؟ طرف میگه: ازش آب میچیکه ولی معلوم نیست کجاش سوراخه!!!!!   از سیاه پوسته می پرسن بدنت رو با چی می شوری؟ می گه با مشکین تاژ!!!!!   به طرف میگن کدوم سریال بیشتر دوست داری؟میگه پیام بازرگانی می پرسن چرا؟میگه اخه وسطش فیلم میزارن...!   یه جوجه (زبل)میره مغازه میگه آدامس میخوام
مغازه دار میگه چه آدامسی ؟
میگه همون که عکس بابام رو داره هاها   دوست بهترین واژه در جهان است، اما کسانی که معنی آن را نمی فهمنداین واژه را بدنام کرده اند ? دوست ، دشمن تنهایی یک تنهاست . .  مثل ساحل آرام باش تا دیگران مثل دریا بی قرارت باشند. از خداوند پرسیدند که چه کار بندگان اورا بیشتر میرنجاند؟فرمود:هنگامی که بنده ام بامن صحبت میکند من طوری به حرفهایش گوش میدهم گویی جز او بنده دیگری ندارم ولی بنده ام بامن طوری سخن میگوید گویی من خدای همه ی بندگانم هستم جز او... اگر شبی از شبهای زمستانی مسافری به امید گرمی نگاهت به تو پناه آوردتنهاش نذار،شاید در گرمترین روزای تابستان به خنکی لبخندش محتاج بشی.  گنجشک به خدا گفت:لانه کوچکی داشتم آرامگاه خستگیم ، سرپناه  بی کسیم ، توفان توآن را ازمن گرفت.مگرکجای دنیای توراگرفته بود؟خدا گفت:ماری در راه لانه ات بود، باد را گفتم لانه ات را واگون کند آنگاه تو ازکمین مار پرگشودی!!!!چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم ازتودور کردم وتو ندانسته به دشمنیم برخاستی.   داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا میشوند, این است که آنان از دوست داشتن باز میمانند... ارسال شده توسط راهله ایربابا   خوشبختی را دیروز به حراج گذاشتند حیف من زاده ی امروزم خدایا جهنمت فرداست پس چرا امروز می سوزم...   آدما در دو حالت همدیگرو ترک میکنن : 1- احساس کنند کسی دوسشون نداره 2- احساس کنند یکی خیلی دوسشون داره...   تولد و مرگ اجتناب ناپذیرندفاصله این دورا زندگی کنیم ...   امیدوارم با هر دونه برفی که می باره یه غصه از دلت پاک شه. آرزو می کنم غم های دلت برن زیر برف زمستون و دلت همیشه سفید و بدون غم بمونه...   گلم نازم عسلم جیگرم شیرینم ملوسم خوشگلم با نمکم . . . تازه باحال هم هستم !!!   به غضنفر میگن اگه حالت تهوع دست بده چه کار میکنی
میگه:
خوب من هم بهش دست میدم   یه قورباغه با یه اردک ازدواج می کنه ، می دونی بچه شون چی می شه ؟

 
بچه دار نمی شوند براشون دعا کن داره زندگی شون از هم می پاشه !  اگه دیدی یه سوسک دمرو افتاده داره دست و پا میزنه ... نترس باهات کاری نداره فقط داره به قیافت میخنده!!!    تو به من بگو زشت! من به تو می گم قشنگ! بذار جفتمون به هم دروغ گفته باشیم!!..   عزیزم از موقعی که تو رفتی، خونه همش بوی تورو میده لطفا برام یه بو گیر بفرست   به اندازه ی صداقت پینوکیو ,رفاقت تام وجری.زکاوت پت ومت دوستت دارم...  مرد عاشق تا وقتی ازدواج نکرده نا تمام است وقتی که ازدواج کرد کارش تمام است!!!   دوستی من و تو مانند میخ طویله ست که هیچ کره خری قادر به کندن آن نیست!   یک گونی عشق تقدیم تو باد... عشقش مال خودت، ولی یادت نره گونی شو پس بدی!   ما همیشه کسانی را که به فکرما هستن رو به گریه می اندازیم ، گریه می کنیم برای کسانی که به فکرما نیستن و به فکر کسانی هستیم که هیچوقت برامون گریه نمی کنن...   اگه یه خودکار داشتی که فقط اندازه ی نوشتن یک جمله جوهر داشت باهاش چی مینوشتی؟؟؟
 
خدایا دوست دارم...   قطرات بارون ممکنه کوچیک دیده بشن اما یه گل تشنه منتظر باریدنشه یه  اس ام اس ممکنه ساده به نظر برسه اما قلب فرستندش خیلی به یادته...  میدونی قشنگی زندگی به چیه ؟؟ اینه که تو بی خبر باشی یکی به خاطر تو با خدا راز و نیاز می کنه ... اگر خداوند یک آرزوی انسان را برآورده میکرد من بیگمان دوباره دیدن تو را آرزو میکردم و تو نیز هرگز ندیدن من را . . . آنگاه نمیدانم براستی خداوند کدامیک را میپذیرفت . . . ؟ سکوتم را به باران هدیه کردم.تمام زندگی را گریه کردم...نبودی..!.در فراق شانه هایت به هر خاکی رسیدم تکیه کردم...  لحظات شادی خدا را ستایش کن، لحظات سختی خدا را جستجو کن، لحظات آرامش خدا را مناجات کن، لحظات درد آور به خدا اعتماد کن و در تمام لحظات خداوند را شکر کن...   آسمون به دریا گفت : این بالا خیلی خوبه ٬ همه جا رو میشه دید ٬ دریا گفت :
این پایین از اون بالا هم بهتره ٬ چون فقط تو رو میشه دید ...   انگار پای ثانیه ها لنگ میشه وقتی دلم برات تنگ میشه!!!   میگن یه ماه تو آسمون یه فرشته رو زمین.عزیزم خسته نمیشی دو شیفت کار می کنی ؟!   مرد از زنش می پرسه از چیه من بیشتر خوشت می آد؟ از صورت زیبا و یا هیکل متناسبم؟زنه یه نگاهی به سر تا پای شوهرش می ندازه و میگه از اعتماد به نفست!!!   پسرا هر چقدر هم که با هم فرق داشته باشن تو یه چیزی مشترکن....اونم اینه که همشون میگن که با بقیه فرق دارن!   الهی تو خورشید بشی و من زمین !! تا سالی 1 بار من دوره تو بگردم و توام سالی 365 بار دور من بگردی!!!!   برو به جهنم، چون فقط تو هستی که میتونی جهنم رو بهشت کنی!   سلام عزیزم
پلیس یک جسد میمون شبیه انسان پیدا کرده
وقتی شنیدم خیلی نگران شدم
اگه سالمی یک اس ام اس بده از نگرانی در بیام ...خیلی دوست دارم ببینمت
ولی حیف که بلیت باغ وحش گرونه !!!! 
دسته ها : جک واسمس
نقل می‌کنند که یکی از علمای بزرگ در یکی از شهرستان‌ها تا اندازه‌ای درد دین داشت و همیشه به این دروغ‌هایی که روی منبر گفته می‌شد اعتراض می کرد و تعبیرش هم این بود که می‌گفت این زهرماری‌ها چیست که بالای این منبرها می‌گویند؟ واعظی به او گفت اگر اینها را نگوییم اصلا باید در دکان را تخته کنیم. آن آقا جواب داد اینها دروغ است و نباید گفته شود. از قضا چندی بعد خود این آقا بانی شد و مجلسی در مسجد خودش تشکیل داد و همان واعظ را دعوت کرد. ولی قبل از شروع منبر به واعظ گفت من می‌خواهم به عنوان نمونه یک مجلسی ترتیب بدهم که در آن، روضه دروغ نباشد و تو هم مقید باشی که جز از کتاب‌های معتبر، هیچ روضه‌ای نخوانی و یا به تعبیر خودش گفت که از آن زهرماری‌ها نباید چیزی بگویی. واعظ هم گفت چون مجلس مال شماست، اطاعت می شود. شب اول خود آقا در محراب رو به قبله نشسته بود، منبر هم کنار محراب بود، آقای واعظ صحبت‌هایش را گفت و موقع خواندن روضه شد. شروع کرد به خواندن  روضه و خود را مقید کرده بود که جز روضه راست چیزی نگوید اما هرچه گفت مجلس تکان نخورد و مجلس همین طور یخ کرده بود. آقا دید عجب، این مجلس مال خودش هست بعد مردم چه می‌گویند، تصور می‌کنند که لابد آقا نیتش پاک نیست که مجلسش نمی‌گیرد. اگر آقا خودش نیتش درست باشد، اخلاص نیت داشته باشد، حالا کربلا شده بود. دید که آبرویش می رود به فکر رفت که چه بکند؟ یواشکی و زیر چشمی به واعظ گفت یک کمی از آن زهرماری‌ها قاطی کن. این انتظاری که مردم برای کربلا شدن دارند، خود دروغ‌ساز است و لهذا غالب جعلیاتی که وارد شده است مقدمه گریز زدن بوده است یعنی برای این که بشود گریزی زد و اشک مردم را جاری کرد یک جعل صورت گرفته و غیر از این چیزی نبوده است.این انتظاری که مردم برای کربلا شدن دارند، خود دروغ‌ساز است و لهذا غالب جعلیاتی که وارد شده است مقدمه گریز زدن بوده است، یعنی برای این که بشود گریزی زد و اشک مردم را جاری کرد یک جعل صورت گرفته و غیر از این چیزی نبوده است. این قضیه را من مکرر شنیده‌ام و لابد شما هم شنیده‌اید و حاجی نوری در مقدمات قضایا آن را نقل کرده است. می‌‌گویند روزی امیرالمومنین علی علیه السلام در بالای منبر بود و خطبه می‌خواند. امام حسین علیه السلام فرمود من تشنه‌ام و آب می‌خواهم، حضرت فرمود کسی برای فرزندم آب بیاورد، اول کسی که از جا بلند شد کودکی بود که همان حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام بود که رفتند و از مادرشان یک کاسه آب گرفتند و آمدند که این جریان با یک طول و تفسیری نقل می‌شود. بعد امیر المومنین علی علیه السلام چشمشان که به این منظره افتاد اشکشان جاری شد. به آقا عرض کردند شما چرا گریه می‌کنید فرمود قضایای کربلا یادم افتاد. که دیگر معلوم است گریز به کجا منتهی می‌شود. حاجی نوری در این جا یک بحث عالی دارد. می‌گوید شما که می‌گویید علی در بالای منبر خطبه می‌خواند باید بدانید که علی فقط در زمان خلافتش منبر می رفت و خطبه می‌خواند. پس در کوفه بوده است و در آن وقت امام حسین مردی بود که تقریبا سی و سه سال داشت. بعد می گویند اصلا این حرف معقول است که یک مرد سی و سه ساله در حالی که پدرش در حال موعظه مردم است و خطابه می خواند ناگهان وسط خطابه بگوید آقا من تشنه ام آب می خواهم؟ اگر یک آدم معمولی این کار را بکند می گویند چه آدم بی ادب و بی تربیتی است؛ و از طرفی حضرت ابوالفضل هم در آن وقت کودک نبوده و یک جوان اقلا پانزده ساله بوده است. می بینید که چگونه جریانی را جعل کرده‌اند. آیا این قضیه در شان امام حسین است؟! و غیر از دروغ بودنش اصلا چه ارزشی دارد؟ آیا این جریان، شان امام حسین را بالا می برد یا پایین می آورد؟! مسلم است که پایین می آورد چون یک دروغ به امام نسبت داده ایم و آبروی امام را برده ایم. طوری حرف زده ایم که امام را در سطح بی ادب‌ترین افراد مردم پایین آورده ایم؛ در حالی که پدری مثل علی مشغول سخن گفتن است، تشنه اش می شود طاقت نمی آورد که جلسه تمام شود و بعد آب بخورد، همانجا حرف آقا را قطع می‌کند و می گوید من تشنه ام برای من آب بیاورید. نمونه دیگر از تحریف در وقایع عاشورا که یکی از معروف‌ترین قضایا است و حتی یک سند تاریخ هم به آن گواهی نمی دهد، قصه لیلا، مادر حضرت علی اکبر است. البته ایشان مادری به نام لیلا داشته اند ولی یک مورخ نگفته که لیلا در کربلا بوده است. اما ببینید که چقدر ما روضه لیلا و علی اکبر داریم، روضه آمدن لیلا به بالین علی اکبر.نمونه دیگری که تحریف و جعل شده است، اینست که قاصدی برای ابا عبدالله (ع) نامه ای آورده بود و جواب می‌خواست. آقا فرمود که سه روز دیگر بیا از من جواب بگیر، سه روز دیگر که سراغ گرفت، گفتند: آقا حرکت کردند و امروز عازم رفتن هستند این هم گفت پس حالا که آقا می روند بروم ببینم که جلال و کوکبه پادشاه حجاز چگونه است. رفت و دید آقا خودش روی یک کرسی نشسته است و بنی هاشم روی کرسی‌های چنین و چنان، بعد محمل هایی آوردند. چه حریرها و چه دیباج‌هایی، در آنجا بود. بعد مخدرات را آوردند و با چه احترامی سوار این محمل‌ها کردند. اینها را می گویند و می گویند تا ناگهان به روز یازدهم گریز می زنند و می گویند اینها که در آن روز چنین محترم آمدند، روز یازدهم چه حالی داشتند. حاجی نوری می گوید: این حرف ها یعنی چه، بنا بر استناد تاریخی امام حسین در حالی که بیرون آمد این آیه را می‌خواند: «فخرج منها خائفا یترقب[3]» یعنی در این بیرون آمدن خودش را به موسی بن عمران که از فرعون فرار می کرد تشبیه کرده است:«قال عسی ربی ان یهدینی سواعا لسبیل.[4]» یک قافله بسیار بسیار ساده ای داشتند. مگر عظمت ابا عبدالله به این است که یک کرسی مثلا زرین برایش گذاشته باشند؟! یا عظمت خاندان او به این است که سوار محمل هایی شده باشند که آنها را از دیباج و حریر پوشانده باشند؟!
 جریان لیلا و حضرت علی اکبر علیه السلام 
نمونه دیگر از تحریف در وقایع عاشورا که یکی از معروف‌ترین قضایا است و حتی یک سند تاریخ هم به آن گواهی نمی دهد، قصه لیلا، مادر حضرت علی اکبر است. البته ایشان مادری به نام لیلا داشته اند ولی یک مورخ نگفته که لیلا در کربلا بوده است. اما ببینید که چقدر ما روضه لیلا و علی اکبر داریم، روضه آمدن لیلا به بالین علی اکبر. حتی من در قم، در مجلسی که به نام آیت الله بروجردی تشکیل شده بود که البته خود ایشان در مجلس نبودند، همین روضه را در آنجا شنیدم که علی اکبر به میدان رفت. حضرت به لیلا فرمود که از جدم شنیدم که دعای مادر در حق فرزند مستجاب است، برو در فلان خیمه خلوت آنجا موهایت را پریشان کن، در حق فرزندت دعا کن شاید خداوند این فرزند را سالم برگرداند! اولا در کربلا لیلایی نبوده که چنین کند. ثانیا اصلا این منطق، منطق حسین نیست. منطق حسین در روز عاشورا، منطق جانبازی است. تمام مورخین نوشته اند هر کس که آمد اجازه خواست، حضرت به هر نحوی که می شد عذری برایش ذکر کند، ذکر می کرد. به جز برای علی اکبر «فاستاذن اباه فاذن له»؛ یعنی تا اجازه خواست گفت برو. حال چه شعرها که سروده نشده! از جمله این شعر که می گوید: نمونه دیگری که در همین باره خیلی عجیب بود و در همین تهران، در منزل یکی از علمای بزرگ این شهر در چند سال پیش از یکی از اهل منبر که روضه لیلا را می خواند شنیدم و من در آنجا چیزی شنیدم که به عمرم نشنیده بودم. گفت وقتی که حضرت لیلا رفت در آن خیمه و موهایش را پریشان کرد، بعد نذر کرد که اگر خدا، علی اکبر را سالم به او برگرداند و در کربلا کشته نشود از کربلا تا مدینه را ریحان بکارد. یعنی نذر کرد که سیصد فرسخ راه را ریحان بکارد!!! این را گفت و یک مرتبه زد زیر آواز: من نذر کردم که اگر اینها برگردند راه تفت را ریحان بکارم. این شعر عربی بیشتر برای من اسباب تعجب شد که این شعر از کجا پیدا شد؛ بعد به دنبال آن رفتم و دیدم این تفتی که در این شعر آمده کربلا نیست. بلکه این تفت سرزمین مربوط به داستان لیلی و مجنون معروف است که لیلی در آن سرزمین سکونت می کرده و این شعر مال مجنون عامری است برای لیلی و آن روضه‌خوان این شعر را برای لیلای مادر علی اکبر و کربلا می خواند. تصور کنید اگر یک مسیحی یا یک یهودی یا یک آدم لامذهب آنجا باشد و این قضایا را بشنود آیا نخواهد گفت که تاریخ اینها چه مزخرفاتی دارد؟ آنها نمی فهمند که این داستان را این شخص از خودش جعل کرده است بلکه می‌گویند زن های اینها چقدر بی شعور بوده اند که نذر می کردند از کربلا تا مدینه را ریحان بکارند. این حرف‌ها یعنی چه؟! در کتاب اسرار الشهاده نوشته شده است که لشکر عمر سعد در کربلا یک میلیون و ششصد هزار نفر بود. باید سوال کرد اینها از کجا پیدا شدند، اینها همه در کوفه بودند، مگر یک چنین چیزی می شود؟! و نیز در آن کتاب نوشته که امام حسین در روز عاشورا سیصد هزار نفر را با دست خودش کشت! با بمبی که در هیروشیما انداختند تازه شصت هزار نفر کشته شدند و من حساب کردم که اگر فرض کنیم که شمشیر مرتب بیاید و در هر ثانیه یک نفر کشته شود، کشتن سیصد هزار نفر، هشتاد و سه ساعت و بیست دقیقه وقت می خواهد. بعد دیدند این تعداد کشته با طول روز جور در نمی آید، گفتند روز عاشورا هم هفتاد ساعت بوده است!
 دامادی حضرت قاسم علیه السلام 
از این بالاتر می گوید در همان گرما گرم روز عاشورا که می دانید مجال نماز خواندن هم نبود امام نماز خوف[5] خواند و با عجله هم خواند. حتی دو نفر از اصحاب آمدند و خودشان را سپر قرار دادند و تا امام این دو رکعت نماز را خواندند، این دو نفر در اثر تیرهای پیاپی که می آمد از پا در آمدند. پس مجالی برای نماز خواندن به اینها نمی‌دادند. ولی گفته اند در همان وقت امام فرمود حجله عروسی راه بیندازید من می خواهم عروسی قاسم را با یکی از دخترهایم در اینجا لااقل شبیه آن هم که شده ببینم. من آرزو دارم، آرزو را که نمی شود به گور برد! شما را به خدا ببینید حرف هایی را گاهی وقت ها از یک افراد خیلی سطح پایین می شنویم که می گویند من آرزو دارم مثلا عروسی پسرم را ببینم، آرزو دارم عروسی دخترم را ببینم، به فردی چون حسین بن علی نسبت می دهند آن هم در گرما گرم زد و خورد که مجال نماز خواندن هم نیست!! و می گویند حضرت فرمود من در همین جا می‌خواهم دخترم را برای پسر برادرم عقد بکنم و یک شکل از عروسی هم که شده است من در اینجا راه بیاندازم. یکی از چیزهایی که از تعزیه خوانی های قدیم ما هرگز جدا نمی‌شد، عروسی قاسم نو کدخدا؛ یعنی نو داماد بود، در صورتی که این در هیچ کتابی از کتاب های تاریخی معتبر وجود ندارد. حاجی نوری می گوید ملاحسین کاشفی اولین کسی است که این مطلب را در کتابی به نام روضة الشهدا نوشته است و اصل قضیه صد در صد دروغ است. به قول شاعر که گفت:  ما برای سیدالشهدا، اصحاب و یارانی ذکر کرده ایم که اصلا ایشان چنین اصحاب و یارانی نداشته است. مثلا در کتاب محرق القلوب که اتفاقا نویسنده اش هم یک عالم و فقیه بزرگی است، ولی از این موضوعات اطلاع نداشته، نوشته شده است که یکی از اصحابی که در روز عاشورا از زیر زمین جوشید هاشم مرقال بود. در حالی که یک نیزه هجده ذرعی هم دستش بود، آخر یک کسی هم گفته بود سنان بن انس که بنا به قول بعضی ها سر امام حسین را برید، یک نیزه ای داشت که شصت ذرع بود. گفتند نیزه شصت ذرعی که نمی شود! گفت خدا برایش از بهشت فرستاده بود. اینجا هم در کتاب محرق القلوب نوشته که هاشم بن عتبه مرقابل با نیزه هجده ذرعی پیدا شد. در حالی که این هاشم بن عتبه از اصحاب حضرت امیر بوده و در بیست سال پیش هم کشته شده بود. ما برای امام حسین یارانی ذکر می کنیم که نداشته است. (و یا زعفر جنی جزو یاران امام حسین است). یا دشمنانی را ذکر می کنند که نبوده است.
 تحریف تعداد کشته شدگان در روز عاشورا 
 در کتاب اسرار الشهاده نوشته شده است که لشکر عمر سعد در کربلا یک میلیون و ششصد هزار نفر بود. باید سوال کرد اینها از کجا پیدا شدند، اینها همه در کوفه بودند، مگر یک چنین چیزی می شود؟! و نیز در آن کتاب نوشته که امام حسین در روز عاشورا سیصد هزار نفر را با دست خودش کشت! با بمبی که در هیروشیما انداختند تازه شصت هزار نفر کشته شدند و من حساب کردم که اگر فرض کنیم که شمشیر مرتب بیاید و در هر ثانیه یک نفر کشته شود، کشتن سیصد هزار نفر، هشتاد و سه ساعت و بیست دقیقه وقت می خواهد. بعد دیدند این تعداد کشته با طول روز جور در نمی آید، گفتند روز عاشورا هم هفتاد ساعت بوده است! همینطور درباره حضرت ابوالفضل گفته اند که بیست و پنج هزار نفر را کشت که حساب کردم اگر در هر ثانیه یک نفر کشته شود، شش ساعت و پنجاه و چند دقیقه و چند ثانیه وقت می خواهد. پس حرف این مرد بزرگ حاجی نوری را باور کنیم که می گوید اگر کسی بخواهد امروز بگرید، اگر کسی بخواهد امروز ذکر مصیبت کند، باید بر مصائب جدید اباعبدالله بگرید، بر این دروغ هایی که به ابا عبدالله علیه السلام نسبت داده می شود گریه کند.
 واقعیت اربعین 
نمونه دیگر اربعین است. اربعین که می رسد، همه این روضه را می خوانند و مردم هم خیال می کنند اینطور است که اسرا از شام به کربلا آمدند و در آنجا با جابر ملاقات کردند و امام زین العابدین با جابر ملاقات کرد. در صورتی که به جز در کتاب لهوف که آن هم نویسنده اش یعنی سیدبن طاووس در کتاب های دیگرش آن را تکذیب و لااقل تایید نکرده است؛ در هیچ کتاب دیگری چنین چیزی ذکر نشده است و هیچ دلیل عقلی هم آن را قبول نمی‌کند. ولی مگر می شود این قضایایی را که هر سال گفته می شود از مردم گرفت؟! جابر اولین زائر امام حسین (ع) بوده است و اربعین هم جز موضوع زیارت امام حسین (ع) هیچ چیز دیگری ندارد. موضوع، تجدید عزای اهل بیت نیست، موضوع آمدن اهل بیت به کربلا نیست، اصلا راه شام از کربلا نیست، راه شام به مدینه، از همان شام جدا می شود. آن چیزی که بیشتر دل انسان را به درد می آورد این است که اتفاقا در میان وقایع تاریخی کمتر واقعه ای است که از نظر نقل های معتبر به اندازه حادثه کربلا غنی باشد. من در سابق تصور می کردم که اساسا علت این که این همه دروغ در این واقعه ایجاد شده برای این است که وقایع راستین را کسی نمی داند که چه بوده است، بعد که مطالعه کردم دیدم اتفاقا هیچ حادثه ای در تاریخ های دور دست مثل سیزده، چهارده قرن پیش به اندازه حادثه کربلا تاریخ معتبر ندارد. مورخین معتبر اسلامی از همان قرون اول و دوم قضایا را با سندهای معتبر نقل کردند و این نقل‌ها با یکدیگر انطباق دارند و به یکدیگر نزدیک هم هستند و یک قضایایی در کار بوده است که سبب شده جزئیات این تاریخ بماند. یکی از چیزهایی که سبب شده که متن این حادثه محفوظ بماند و هدفش شناخته شود این است که در این حادثه خطبه زیاد خوانده شده است. در آن عصرها خطبه حکم اعلامیه در این عصر را داشت. همان طور که در این عصر در جنگ ها مخصوصا در وقایع، اعلامیه های رسمی بهترین چیزی است که متن تاریخ را نشان بدهد، در آن زمان هم خطبه ها این طور بوده است، لذا خطبه زیاد است. چه قبل از حادثه کربلا و چه در خلال آن و چه خطبه هایی که بعد، اهل بیت در کوفه، در شام و در جاهای دیگر ایراد کردند. و اصلا هدف آنها از این خطبه ها این بود که می خواستند به مردم اعلام کنند که چه گذشت و قضایا چه بود و هدف چه بود و این خودش یک انگیزه ای بود که جریانات نقل شود. همین جوانی که این قدر به او ظلم می کنیم و آرزوی او را دامادی می دانیم، سوالی کرد که در حقیقت خودش گفته است که آرزوی من چیست. وقتی که امام فرمود همه شما کشته می شوید، این طفل با خودش فکر کرد که آیا شامل من هم خواهد شد یا نه؟ لذا به آقا عرض کرد: « و انا فی من یقتل»؛ آیا من هم جزء کشته شدگان هستم؟ حال ببینید آرزو چیست؟ امام فرمود من از تو یک سوال می کنم، جواب من را بده بعد من جواب تو را می‌دهم، من این طور فکر می کنم که آقا مخصوصا این سوال را کردند و این جواب را شنیدند تا سندی شود برای آیندگان که فکر نکنند این جوان ندانسته و نفهمیده خودش را به کشتن داد و نگویند این جوان در آرزوی دامادی بود، و دیگر برایش حجله درست نکنند، و در حق او جنایت نکنند. لذا آقا فرمود که اول من سوال می کنم «کیف الموت عندک»؛ پسرکم، فرزند برادرم، اول بگو که مردن و کشته شدن در ذائقه تو چه مزه ای دارد. فورا گفت: «احلی من العسل»؛ از عسل شیرین تر است. یعنی برای من آرزویی شیرین تر از این آرزو وجود ندارد.در قضیه کربلا سوال و جواب زیاد شده است و همین ها در متن تاریخ ثبت است که ماهیت قضیه را به ما نشان می دهد. در کربلا، رجز زیاد خوانده شده است مخصوصا شخص ابا عبدالله که زیاد رجز خوانده است و همین رجزها می تواند ماهیت قضیه را نشان دهد. در قضیه کربلا، چه در قبل و چه در بعد از آن، نامه های زیادی مبادله شده است. نامه هایی که میان امام و اهل کوفه مبادله شده است، نامه هایی که میان امام و اهل بصره مبادله شده است، نامه هایی که خود امام قبلا برای معاویه نوشته است و از این ها معلوم می شود که امام، خودش را برای قیامی بعد از معاویه آماده می کرده است؛ و دیگر نامه هایی که خود دشمنان برای یکدیگر نوشته اند. یزید برای ابن زیاد، ابن زیاد برای یزید، ابن زیاد برای عمر سعد، عمر سعد برای ابن زیاد، که همه این نامه ها در تاریخ اسلام مضبوط است. لذا قضایای کربلا، قضایای روشنی است و سراسر این قضایا هم افتخار آمیز است. ولی ما چهره این حادثه تابناک تاریخی را آن قدر مشوش نموده و بزرگترین خیانت ها را به امام حسین علیه السلام کرده ایم که به کلی حادثه را تغییر داده ایم. قطعا اگر امام حسین علیه السلام به عالم ظاهر بیایند خواهند گفت: آن امام حسینی که شما در خیال خودتان رسم کرده اید که من نیستم. آن قاسم بن الحسنی که شما در خیال خودتان رسم کرده اید که برادر زاده من نیست، آن علی اکبری که شما در مخیله خودتان درست کرده اید که جوان با معرفت من نیست، آن یارانی که شما درست کرده اید که آنها نیستند. ما قاسمی درست کردیم که آرزویش فقط دامادی بوده، آرزوی عمویش هم دامادی او بوده! حال بیاییم قاسم ذهن خود را با قاسمی که در تاریخ بوده است مقایسه کنیم.
 وقایع شب عاشورا 
 تواریخ معتبر این قضیه را نقل کرده اند که در شب عاشورا امام علیه السلام اصحاب خودش را در یک خیمه ای «عند قرب الماء[6]» یا نزدیک آن خیمه جمع کرد و آن خطابه بسیار معروف شب عاشورا را به آنها القاء کرد. در این خطبه امام به طور خلاصه به آنها می گوید شما آزاد هستید. امام نمی خواست کسی خودش را برای ماندن مجبور ببیند، و یا حتی کسی خیال کند به حکم بیعت لازم است بماند. لذا می گوید همه شما را آزاد گذاشتم، همه یارانم، خاندانم، برادرانم، فرزندانم، برادر زاده هایم، اینها جز به شخص من به کس دیگری کار ندارند، شب تاریک است و از این تاریکی استفاده کنید و بروید و آنها هم قطعا با شما کاری ندارند. در اول هم از اینها تجلیل می کند و می گوید منتهای رضایت را از شما دارم، اصحابی بهتر از اصحاب خودم سراغ ندارم، اهل بیتی بهتر از اهل بیت خودم سراغ ندارم. اما همه آنها به طور دست جمعی می گویند آقا مگر چنین چیزی ممکن است، جواب پیغمبر خدا را چه بدهیم، وفا و انسانیت کجا رفته است، محبت و عاطفه کجا رفته و آن سخنان پر شوری که آنجا فرمودند که واقعا دل سنگ را آب می کند، یعنی انسان را به هیجان می آورد. یکی می گوید مگر یک جان هم ارزش این حرف ها را دارد که کسی بخواهد فدای شخصی مثل تو بکند، ای کاش هفتاد بار زنده می شدم و هفتاد بار خودم را فدای تو می کردم. آن یکی می گوید هزار بار، دیگری می گوید ای کاش امکان داشت با این جانم بروم و آن را فدای تو کنم، بعد بدنم را آتش بزنند، خاکسترش کنند، آنگاه خاکسترش را به باد بدهند و باز دو مرتبه مرا زنده کنند، باز هم ... . اول کسی هم که به سخن آمد برادرش ابوالفضل بود و بعد هم بنی هاشم. همین که این سخنان را گفتند، امام مطلب را عوض کرد و از حقایق فردا قضایایی را گفت، به آنها خبر کشته شدن را داد که همه اصحاب آن خبر را مثل یک مژده بزرگ تلقی کردند. همین جوانی که این قدر به او ظلم می کنیم و آرزوی او را دامادی می دانیم، سوالی کرد که در حقیقت خودش گفته است که آرزوی من چیست. وقتی که جمعی از مردان در مجلسی اجتماع می کنند یک بچه سیزده ساله در جمع آنها شرکت می کند، پشت سر مردان می نشیند. مثل این که این جوان پشت سر اصحاب نشسته بود و مرتب سر می کشید که دیگران چه می گویند، وقتی که امام فرمود همه شما کشته می شوید، این طفل با خودش فکر کرد که آیا شامل من هم خواهد شد یا نه؟ آخر من بچه هستم شاید مقصود آقا این است که بزرگان کشته می شوند و من هنوز صغیرم. لذا به آقا عرض کرد: «و انا فی من یقتل»؛ آیا من هم جزء کشته شدگان هستم؟ حال ببینید آرزو چیست؟ امام فرمود من از تو یک سوال می کنم، جواب من را بده بعد من جواب تو را می دهم. من این طور فکر می کنم که آقا مخصوصا این سوال را کردند و این جواب را شنیدند تا سندی شود برای آیندگان که فکر نکنند این جوان ندانسته و نفهمیده خودش را به کشتن داد و نگویند این جوان در آرزوی دامادی بود، و دیگر برایش حجله درست نکنند، و در حق او جنایت نکنند. لذا آقا فرمود که اول من سوال می کنم «کیف الموت عندک»؛ پسرکم، فرزند برادرم، اول بگو که مردن و کشته شدن در ذائقه تو چه مزه ای دارد. فورا گفت: «احلی من العسل»؛ از عسل شیرین تر است. یعنی برای من آرزویی شیرین تر از این آرزو وجود ندارد. منظره چقدر تکان دهنده است، این موارد است که این حادثه را، یک حادثه بزرگ تاریخی کرده است و ما باید این حادثه را زنده نگه داریم. چون دیگر نه حسینی پیدا خواهد شد و نه قاسم بن الحسنی . این است که این مقدار ارزش می دهد که بعد از چهارده قرن اگر یک چنین حسینیه ای[7] به نامشان بسازیم کاری نکرده ایم. وگرنه آرزوی دامادی داشتن که این حرف‌ها را نمی خواهد، همه بچه ها آرزوی دامادی دارند، آرزوی دامادی داشتن که، وقت صرف کردن و پول صرف کردن نمی خواهد. حسینیه ساختن و سخنرانی نمی خواهد. ولی اینها جوهره انسانیت هستند، مصداق «انی جاعل فی الارض خلیفه» هستند. اینها بالاتر از فرشته هستند. امام بعد از گرفتن این جواب فرمود: فرزند برادرم تو هم کشته می شوی. «بعد ان تبلوا ببلاء عظیم»؛ اما جان دادن تو با دیگران خیلی متفاوت است و یک گرفتاری بسیار شدیدی پیدا می کنی. لذا روز عاشورا پس از آن که با چه اصراری اجازه رفتن به میدان را گرفت، از آنجا که بچه است، زرهی متناسب با اندام او وجود ندارد، خُود مناسب با سر او وجود ندارد، اسلحه و چکمه مناسب با اندام او وجود ندارد. لهذا نوشته اند عمامه ای به سر گذاشته بود «کانه فرقه القمر» همین قدر نوشته اند به قدری این بچه زیبا بود که دشمن گفت مثل یک پاره ماه است. راوی گفت نگاه کردم دیدم که بند یکی از دو کفش هایش باز است و یادم نمی رود که پای چپش هم بود. از اینجا معلوم می شود چکمه پایش نبوده است. نوشته اند امام در خیمه ایستاده بود و لجام اسبش به دستش بود، معلوم بود منتظر است که یک مرتبه یک فریادی شنید، نوشته اند کسی نفهمید که امام با چه سرعتی مثل یک باز شکاری روی اسب پرید و حمله کرد. آن فریاد، فریاد "یا عما"ی قاسم بن الحسن بود. آقا وقتی به بالین این جوان رسید در حدود دویست نفر دور این بچه را گرفته بودند. امام که حرکت کرد و حمله کرد آنها فرار کردند و یکی از دشمنان که از اسب پایین آمده بود تا سر جناب قاسم را از بدن جدا کند؛ خودش در زیر پای اسب رفقای خود پایمال شد. آن کسی را که می گویند در روز عاشورا در حالی که زنده بود، زیر سم اسب ها پایمال شد، یکی از دشمنان بود نه حضرت قاسم. به هر حال حضرت وقتی به بالین قاسم رسیدند که گرد و غبار زیاد بود و کسی نمی فهمید قضیه از چه قرار است. وقتی که این گرد و غبارها نشست، یک وقت دیدند که آقا بر بالین قاسم نشسته و سر او را به دامن گرفته است. این جمله را از آقا شنیدند که فرمود:«عزیز علی عمک ان تدعوه فلا یجیبک او یجیبک فلا ینفعک»؛ یعنی برادرزاده، خیلی بر عموی تو سخت است که تو او را بخوانی، ولی نتواند تو را اجابت کند، یا اجابت بکند، اما نتواند برای تو کاری انجام بدهد. در همین حال بود که یک وقت فریادی از این جوان بلند شد و جان به جان آفرین تسلیم کرد.  

پی نوشت ها:

1- پس چون (بنی اسراییل) پیمان شکستند آنان را لعنت کردیم و دل‌هاشان را سخت گردانیدیم (که موعظه در آنها اثر نکرد) کلمات خدا را از جای خود تغییر می دادند و از بهره آن کلمات که به آنها داده شد (در تورات) نصیب بزرگی را از دست دادند. (مائده 13) 2- آیا طمع دارید که یهودیان به دین شما بگروند در صورتی که گروهی از آنان کلام خدا را شنیده و به دلخواه خود آن را تحریف می کنند با آن که در کلام خدا تعقل کرده معنی آن را دریافته اند. (بقره 75) 3- آیه به طور کامل اینست «فخرج منها خائفا یترقب قال رب نجنی من القوم الظالمین»؛ یعنی موسی از شهر مصر با ترس و نگرانی از دشمن به جانب شهر مدین بیرون رفت و گفت پروردگارا مرا از شر این قوم ستمکار نجات ده. (قصص 21)  4- آیه به طور کامل اینست «و لما توجه تلقاء مدین قال عسی ربی ان یهدینی سواءالسبیل»؛ و چون از مصر بیرون شد و سر به بیابان رو به جانب شهر مدائن آورد با خود گفت امید است که خدا مرا به راه راست هدایت فرماید. (قصص 22) 5- نماز خوف همان نماز فریضه است که به صورت کوتاه خوانده می شود. 6- معلوم می شود یک خیمه ای بوده است که اختصاص به مشک های آب داشته و از همان روزهای اول آب ها را در خیمه جمع می کرده اند. 7- لازم به تذکر است که چون سخنرانی در حسینیه ارشاد بوده است، مقصود استاد از حسینیه، حسینیه ارشاد است
دسته ها : مذهبی
مطلب حاضر برگرفته از کتاب "حماسه حسینی" است که شامل سخنرانی های استاد شهید آیت الله مطهری در خصوص تحریفات صورت گرفته در مورد واقعه عاشورا می باشد.لازم به ذکر است که مطالب استاد چون سخنرانی بودند پردازش و ویرایش ‌شده اند. متاسفانه با توجه به رشد روز افزون تحریفات و غلو‌هایی که در مورد روز عاشورا و وقایع آن ایجاد شده است؛ بررسی این واقعه بزرگ تاریخ مسلمین، لازم می نمود، بنابراین در چند مقاله به بررسی تحریفات واقعه کربلا می پردازیم.  امید است همه ما بتوانیم با درک واقعیت‌های این واقعه تاریخی به ارزش اصلی نهضت حسینی پی‌ برده و در ترویج واقعیات و ارزش‌های آن تلاش کنیم.با کمال تاسف باید بگویم تحریف‌هایی که به دست ما در این حادثه صورت گرفته است همه در جهت پایین آوردن قضیه و در جهت نسخ کردن قضیه بوده و هم در جهت بی خاصیت و بی اثر کردن قضیه بوده است. و در این قضیه، هم گویندگان و علمای امت و هم مردم تقصیر داشته‌اند.موضوع بحث ما، تحریفات در واقعه تاریخی کربلاست. در بازگویی این واقعه بزرگ تحریفاتی صورت گرفته است لهذا این بحث را در چهار فصل خلاصه می‌کنیم.

فصل اول

در اطراف معنی تحریف و انواع تحریف هایی که در دنیا وجود دارد و اشاره به این که انواع این تحریف ها در حادثه تاریخی عاشورا واقع شده است.

فصل دوم

درباره عوامل تحریف است یعنی به طور کلی در سایر قضایای دنیا که تحریف صورت می‌گیرد به چه علت صورت می‌گیرد، چرا بشر حوادث و قضایا و احیانا شخصیت ها را تحریف می‌کند؟ مخصوصا در حادثه عاشورا و نقل حادثه کربلا، چه عواملی دخالت داشته است که تحریفاتی در این قضیه ایجاد شود.

فصل سوم

عبارت است از توضیحی درباره تحریف هایی که در همین داستان و حادثه تاریخی صورت گرفته است.

فصل چهارم

در اطراف وظایف ما، اعم از علما و توده‌ مسلمان ما است.  معنای تحریف  تحریف در زبان عربی از ماده "حرف" است یعنی منحرف کردن چیزی از مسیر و وضع اصلی خود که داشته است یا باید داشته باشد.به عبارت دیگر تحریف نوعی تبدیل و تغییر است ولی تحریف مشتمل به چیزی است که کلمه تغییر و تبدیل نیست. شما اگر کاری کنید که جمله‌ای، نامه ای، شعر و یا عبارتی آن مقصودی را که باید بفهماند، نفهماند و مقصود دیگری را بفهماند، می‌گویند شما این عبارت را تحریف کرده‌اید. مثلا شما گاهی مطلبی یا حرفی را به یک نفر می‌گویید، بعد آن شخص سخن شما را در جای دیگری نقل می‌کند. پس از آن، کسی به شما می‌گوید فلانی از قول شما چنین چیزی نقل می‌کرد شما می‌فهمید آن چه شما گفته بودید با آنچه که او نقل کرده خیلی متفاوت است. او سخن‌های شما را کم و زیاد کرده است، قسمتی از حرف های شما را که مفید مقصود شما بوده حذف کرده و قسمت هایی از خود به آن افزوده است در نتیجه سخن شما نسخ شده و چیزی دیگری از آب در آمده است. آن وقت شما می‌گویید این آدم حرف مرا تحریف کرده است. مخصوصا اگر کسی در سندهای رسمی دست ببرد می‌گویند که تحریف  کرده است. اینها مثال هایی بود برای روشن شدن معنی کلمه تحریف و این کلمه بیش از این احتیاج به توضیح ندارد. حال به شرح انواع تحریف می‌پردازیم:(مرحوم حسین نوری) این مرد بزرگ، صریحا می‌گوید، امروز باید عزای حسین را گرفت اما در عصر ما برای حسین یک عزای جدیدی است که در گذشته نبوده است و آن عزای جدید، برای این همه دروغ‌هایی است که درباره حادثه کربلا گفته می‌شود و هیچ کس جلوی این دروغ‌ها را نمی‌گیرد. به این مصیبت حسین بن‌علی باید گریست نه برای شمشیرها و نیزه‌هایی که در آن روز بر پیکر شریفش وارد شد. انواع تحریف  تحریف انواعی دارد که مهم ترین آنها عبارت است از تحریف لفظی و تحریف معنوی. تحریف لفظی این است که ظاهر مطلبی را عوض کنند مثلا از یک گفتاری عبارتی حذف شود یا عبارتی اضافه شود و یا جمله‌ها را چنان پس و پیش کنند که معنی آن فرق کند، یعنی در ظاهر و در لفظ  گفتار تصرف کنند. این را تحریف لفظی می‌گویند. تحریف معنوی این است که شما در لفظ تصرف نمی‌کنید، لفظ همان است که بوده. گاهی لفظ را همانطور معنی می‌کنید که مقصود گوینده بوده ولی گاهی هم لفظ را طوری معنی می‌کنید که خلاف مقصد و مقصود گوینده است. آن را طوری معنی می‌کنید که مطابق مقصود خود شما باشد، نه مطابق مقصود اصلی گوینده؛ این را تحریف معنوی می‌گویند.قرآن کریم کلمه تحریف را مخصوصا در مورد یهودی‌ها به کار برده است و با ملاحظه تاریخ معلوم می‌شود که اینها قهرمان تحریف در طول تاریخ هستند. نمی‌دانم این چه نژادی است که تمایل عجیبی به قلب حقایق و تحریف دارد. لذا همیشه کارهایی را در اختیار می‌گیرند که در آنها بشود حقایق را تحریف و قلب کرد. من شنیده‌ام بعضی از همین خبرگزاری‌های معروف دنیا که رادیوها، روزنامه‌ها همیشه از اینها نقل می‌کنند منحصرا در دست یهودی‌ها است. چرا؟ برای این که بتوانند قضایا را در دنیا آن طوری که دلشان می‌خواهد منعکس کنند و قرآن چه عجیب درباره اینها حرف می‌زنند. این خصیصه یهودیان که تحریف است، در قرآن به صورت یک خصیصه نژادی شناخته شده است. در یکی از آیات قرآن در سوره بقره می‌فرماید: «افتطمعون ان یومنوا لکم» ؛ ای مسلمانان آیا شما طمع بستید که اینها به شما راست می‌گویند. اینها همانها هستند که با موسی می‌رفتند و سخن خدا را می‌شنیدند و اما از همان جا که بر می‌گشتند تا در میان قومشان نقل بکنند آن را زیر و رو می‌کردند.افتطمعون ان یؤمنوا لکم و قد کان فریق منهم یسمعون کلام الله ثم یحرفونه من بعد ما عقلوه و هم یعلمون[2]؛ تحریف هم که می‌کردند، نه از باب این که نمی فهمیدند و عوضی بازگو می‌کردند، که اینها ملت با هوشی هستند و خوب هم می‌فهمیدند. اما در عین این که خوب می‌فهمیدند معذالک حرف‌ها را، سخنان را، کج می‌کردند و به گونه‌ای دیگر برای مردم بیان می‌کردند، تحریف همین است. یعنی پیچ دادن، کج کردن چیزی، از مسیر اصلی منحرف کردن؛ اینها در کتاب‌های الهی تحریف کردند. قرآن بسیاری از جاها یا کلمه تحریف را آورده و یا به صورت دیگری مطلب را بیان کرده است.ولی مفسرین ذکر کرده‌اند که تحریفی که قرآن می‌گوید اعم از تحریف لفظی و تحریف معنوی است؛ یعنی بعضی از این تحریف‌ها که صورت گرفته است در لفظ بوده و بعضی دیگر در تفسیر و در معنا بوده است که چون از مطلب خیلی خارج می‌شوم نمی‌خواهم در اطراف این مطلب بیشتر از این بحث کنم.  مثالی برای تحریف   یک نفر از علما نقل می‌کرد که در ایام جوانیش مداحی از تهران به مشهد آمده بود که روزها در مسجد گوهر شاد و یا در صحن می‌ایستاد و شعر و مدیحه می‌خواند و غزل معروف منسوب به حافظ را می‌خواند:یعنی وقتی در حرم رسیدی همان طور که یک بار کاه را از روی الاغ به زمین می‌اندازند، تو هم فورا خود را به زمین بینداز؛ از آن پس هر وقت مداح بیچاره این شعر را می‌خواند، ‌به جای بارگاه می‌گفت بار کاه و خود را هم به زمین می‌انداخت. به این عمل تحریف گویند.  تفاوت تحریف در موضوع   قابل توجه است که از نظر موضوع، تحریف فرق می‌کند. یک وقت تحریف در یک سخن عادی است. مثل این که دو نفر در نقل و قول گفتار یکدیگر تحریف کنند. یک وقت هم تحریف در یک موضوع بزرگ اجتماعی است مثل تحریف کردن در شخصیت‌ها. ‌شخصیت‌هایی هستند که قول و عملشان برای مردم حجت است، ‌خُلقشان برای مردم نمونه است. مثلا کسی سخنی را به علی علیه السلام نسبت می دهد که از ایشان نیست یا مقصودش چیز دیگری بوده، این خیلی خطرناک است. خلق و خویی را به پیغمبر، و یا به امام نسبت می دهند در صورتی که خُلق او طور دیگری بوده است. یا در یک حادثه بزرگ، در یک حادثه تاریخی که از نظر اجتماعی یک سند اجتماعی و یک پشتوانه اخلاقی و تربیتی است تحریف به وجود آورد. این دیگر چقدر اهمیت دارد و چقدر خطرناک است که تحریفات چه تحریف لفظی و چه تحریف معنوی در موضوعاتی صورت بگیرد که آن موضوعات، موضوع عادی نیست. یک وقت کسی در شعر حافظ و یا مثلا در کتاب موش و گربه تحریف ایجاد می‌کند که گرچه نباید چنین اتفاقی بیافتد ولی چندان اهمیتی ندارد. ولی گاهی در یک سند مهم تاریخی تحریف ایجاد می شود. یکی از استادها مقاله‌ای درباره کتاب موش و گربه که از نظر ادبی بسیار کتاب با ارزشی است، نوشته بود و ثابت کرده بود که در آن اثر بسیار دست برده شده است و اشعاری کم و زیاد و کلمات عوض کرده‌ شده‌اند. بعد نوشته بود که به نظر من قومی در دنیا به اندازه قوم ایرانی بی امانت نیست که این همه در آثار خودش دخل و تصرف‌ها و تحریف های بی جا بکند. در مثنوی مولوی نیز تحریف شده است. مثلا یک شعر عالی راجع به اثر محبت در مثنوی‌های اصل بوده است که می‌گوید:که حرف حسابی است. محبت مثل چیزی است که تلخ‌ها را شیرین می کند، محبت حکم کیمیا را دارد که مس وجود انسان را تبدیل به زر می کند. بعد دیگران آمدند و بدون این که تناسبی وجود داشته باشد اشعاری به آن افزودند مثلا گفتند:مردم دو مسوولیت بزرگ دارند: 1- نهی از منکر بر همه واجب است. مردم وقتی متوجه می شوند که روضه‌ها دروغ است نباید در آن مجلس بنشینند که حضور در آن مجلس حرام است و باید با آن مجالس مبارزه کنند. 2- مشکل دیگر تمایلی است که صاحب مجالس‌ و مستمعین به گرم بودن مجلس دارند و به اصطلاح مجلس باید بگیرد، باید کربلا شود. روضه‌خوان بیچاره می‌بیند که اگر همه روضه‌ها راست و درست باشد آن طور که شاید و باید مجلسش نمی‌گیرد و مردم هم برای مجالس دعوتش نمی‌کنند، ناچار یک مطالبی اضافه می‌کند. مردم باید این انتظار را از خودشان دور کنند و با رفتارشان آن روضه‌خوانی را که می‌میراند و مجلس را کربلا می‌کند تشویق نکنند. کربلا می‌کند یعنی چه؟ مردم باید روضه راست بشنوند تا معارفشان، سطح فکرشان بالا بیاید به طوری که روحشان در یک کلمه اهتزاز پیدا کرد، یعنی روحشان با روح حسین بن‌علی هماهنگ شد و در نتیجه اشکی و‌لو ذره‌ای، و به قدر بال مگس هم از چشمشان بیرون آمد واقعا مقام بزرگی است، اما اشکی که از راه قصابی کردن از چشم بیرون بیاید اگر یک دریا هم باشد ارزش ندارد.از محبت مار، موری می‌شود و یا از محبت مثلا سقف دیوار می‌شود و یا از محبت خربزه هندوانه می‌شود و اینها دیگر ربطی به موضوع ندارد که البته اینها نباید بشود ولی این تحریف‌ها به حیات و سعادت اجتماع ضربه نمی‌زند؛ در مسیر اجتماع، انحرافی ایجاد نمی‌کند اما در چیزهایی که بستگی به اخلاق و تربیت و دین مردم دارد خطرناک است و وای به آنجا که در اسناد و پشتوانه‌های زندگی بشر تحریف صورت بگیرد. حادثه کربلا برای ما یک حادثه بزرگ اجتماعی است. یعنی در تربیت ما، در خلق و خوی ما این حادثه اثر دارد. حادثه‌ای است که خود به خود بدون این که هیچ قدرتی ما را مجبور کرده باشد، میلیون‌ها نفر و قهرا میلیون‌ها ساعت از وقت خودمان را برای استماع قضایای مربوط به آن صرف می‌کنیم. میلیون‌ها تومان در این راه خرج می‌کنیم، این قضیه باید همانطوری که هست و همان طوری که بوده است بدون کم و زیاد بیان شود و اگر کوچکترین دخل و تصرفی از طرف ما در این حادثه صورت بگیرد، حادثه را منحرف می کند و به جای این که ما از این حادثه استفاده بکنیم قطعا ضرر خواهیم کرد. حالا بحث من این است که در نقل و بازگو کردن حادثه عاشورا ما هزاران تحریف وارد کرده‌ایم!هم تحریف‌های لفظی یعنی شکلی و ظاهری که رد مورد اصل قضایا، مقدمات قضایا، راجع به متن مطلب و راجع به حواشی مطلب است و هم در تفسیر این حادثه ما تحریف کرده‌ایم! با کمال تاسف این حادثه، هم دچار تحریف‌های لفظی و هم دچار تحریف‌های معنوی شده است. گاهی از اوقات لااقل تحریف‌هایی که می‌شود هماهنگی با اصل مطلب دارد ولی گاهی وقت‌ها تحریف، کوچکترین هماهنگی که ندارد هیچ، قضیه را هم نسخ می کند، قضیه را به کلی واژگون می کند و به شکلی در می‌آورد که به صورت ضد خودش در می‌آید. با کمال تاسف باید بگویم تحریف‌هایی که به دست ما در این حادثه صورت گرفته است همه در جهت پایین آوردن قضیه و در جهت نسخ کردن قضیه بوده و هم در جهت بی خاصیت و بی اثر کردن قضیه بوده است. و در این قضیه، هم گویندگان و علمای امت و هم مردم تقصیر داشته‌اند. حال نمونه‌هایی از بعضی تحریف‌‌هایی که در لفظ ظاهر یعنی در شکل قضیه به وجود آورده‌اند و چیزهایی که نسبت داده‌اند را ذکر می‌کنم.مطلب آنقدر زیاد است که قابل بیان کردن نیست، آنقدر زیاد است که اگر بخواهیم روضه‌هایی را که می خوانند و دروغ است جمع‌آوری کنیم شاید چند جلد کتاب پانصد صفحه‌ای بشود!  معرفی حاج میرزا حسین نوری(ره)  مرحوم حاج میرزا حسین نوری اعلی‌الله مقامه، استاد مرحوم حاج شیخ عباس قمی و مرحوم شیخ علی اکبر نهاوندی در مشهد و مرحوم حاج شیخ محمد باقر بیرجندی محدث، مرد بسیار فوق‌العاده‌ای بوده است. محدثی است که در فن خودش فوق‌العاده متبحر بوده و حافظه ای بسیار قوی داشت. مردی با ذوق و بسیار با شور و حرارت و با ایمان بوده است. گو این که این مرد بعضی از کتاب‌هایی را که نوشته در شان او نبوده و علمای وقت هم ملامتش کردند. ولی معمولا کتاب‌هایش خوب است مخصوصا کتابی در موضوع منبر نوشته است به نام "لؤلؤ و مرجان" که با این که کتاب کوچکی است ولی فوق‌العاده کتاب خوبی است. در این کتاب راجع به وظایف اهل منبر سخن گفته است. همه این کتاب در دو فصل است. یک فصل آن درباره "اخلاص" یعنی خلوص نیت است. یعنی شرط گوینده، خطیب، واعظ، روضه‌خوان در منبر این است که خلوص نیت داشته باشد.پایه دوم "صدق" است و در اینجاست که موضوع راست گفتن و دروغ گفتن تشریح شده و انواع دروغ‌ها را چنان بحث کرده که من خیال نمی‌کنم در هیچ کتابی درباره دروغ و انواع آن به اندازه این کتاب بحث شده باشد و شاید نظیر این کتاب در دنیا وجود نداشته باشد، که این مرد تبحر از خود نشان داده است.این مرد بزرگ در همین کتاب نمونه‌هایی از دروغ هایی که معمول است و به حادثه تاریخی کربلا نسبت می‌دهند ذکر می‌کند. آنچه که من می‌گویم غالبا، همان‌هایی است که مرحوم حاجی نوری هم از آنها ناله کرده است، و حتی این مرد بزرگ صریحا می‌گوید امروز باید عزای حسین را گرفت، اما در عصر ما برای حسین یک عزای جدیدی است که در گذشته نبوده است و آن عزای جدید، برای این همه دروغ‌هایی است که درباره حادثه کربلا گفته می‌شود و هیچ کس جلوی این دروغ‌ها را نمی‌گیرد. به این مصیبت حسین بن‌علی باید گریست نه برای شمشیرها و نیزه‌هایی که در آن روز بر پیکر شریفش وارد شد.و در مقدمه کتاب هم نوشته است که فلان عالم بزرگ از علمای هندوستان نامه‌ای به من نوشته و از روضه‌های دروغی که در هندوستان خوانده می‌شود شکایت کرده و از من خواهش کرده است که کاری کنم و کتابی بنویسم که جلوی روضه‌های دروغ در آنجا گرفته شود. بعد مرحوم حاجی می‌نویسد، این عالم هندی خیال کرده است که روضه خوان‌ها وقتی به هندوستان می روند دروغ می‌گویند نمی‌داند که آب از چشمه گل آلوده است و مرکز روضه‌های دروغ، کربلا و نجف و ایران است و همین مراکز تشیع، مرکز روضه‌های دروغ هستند. حالا من برای نمونه یک قسمت‌هایی را بیان می‌کنم که بعضی از این‌ها مربوط به وقایع قبل از عاشورا، بعضی‌ها مربوط به وقایع بین‌ راه، بعضی‌ها مربوط به ایام اقامت در محرم، بعضی از آن مربوط به ایام اسارت و بعضی‌ها هم مربوط به ائمه، بعد از قضایای کربلا است و اغلب مربوط به روز عاشوراست. حال برای هر کدام، یکی دو نمونه می‌آورم.   مسئولیت مهم مردم  گفتن یک مطلب هم لازم است که در همه این‌ها مردم مسوولند. یعنی مردمی که در روضه خوانی‌ها شرکت می‌کنند در این قضیه مسوول هستند. مردم دو مسوولیت بزرگ دارند:1- نهی از منکر بر همه واجب است. مردم وقتی متوجه می شوند که روضه‌ها دروغ است نباید در آن مجلس بنشینند که حضور در آن مجلس حرام است و باید با آن مجالس مبارزه کنند.2- مشکل دیگر تمایلی است که صاحب مجالس‌ و مستمعین به گرم بودن مجلس دارند و به اصطلاح مجلس باید بگیرد، باید کربلا شود. روضه‌خوان بیچاره می‌بیند که اگر همه روضه‌ها راست و درست باشد آن طور که شاید و باید مجلسش نمی‌گیرد و مردم هم برای مجالس دعوتش نمی‌کنند، ناچار یک مطالبی اضافه می‌کند. مردم باید این انتظار را از خودشان دور کنند و با رفتارشان آن روضه‌خوانی را که می‌میراند و مجلس را کربلا می‌کند تشویق نکنند. کربلا می‌کند یعنی چه؟ مردم باید روضه راست بشنوند تا معارفشان، سطح فکرشان بالا بیاید به طوری که روحشان در یک کلمه اهتزاز پیدا کرد، یعنی روحشان با روح حسین بن‌علی هماهنگ شد و در نتیجه اشکی و‌لو ذره‌ای، و به قدر بال مگس هم از چشمشان بیرون آمد واقعا مقام بزرگی است، اما اشکی که از راه قصابی کردن از چشم بیرون بیاید اگر یک دریا هم باشد ارزش ندارد
دسته ها : مذهبی

آفات مداحی

"حضرت آیة الله مکارم شیرازی"

مقدمه مداحان اهل بیت سرمایه عظیمی در دست دارند که باید در حفظ آن کوشا باشند. مداحی می تواند احساسات عاشورایی را بسیج کند و اهداف امام حسین(ع) را در قالب شعر در دل‌های عزاداران به خصوص جوانان جای دهد. به همین خاطر ائمه(ع) فرمودند: "لک بیت بیت فی الجنه." اما این سرمایه ممکن است دچار آفاتی شود که به مواردی از آن‌ها اشاره می کنیم:

1- خارج بودن اشعار از زبان "قال" یا زبان "حال"

توجه داشته باشید که اشعاری که می‌خوانید از زبان قال یا زبان حال خارج نباشد. زبان قال یعنی مطلب مدرک معتبری داشته باشد و زبان حال یعنی واقعاً حال امام حسین(ع) و اصحابش اقتضای اشعاری که می خوانید داشته باشد. باید شأن و منزلت امام حسین(ع) در محتوای اشعار حفظ شود. مثلاً وقتی می شنویم مداحی خطاب به امام حسین(ع) می‌گوید:" یقین دارم که در دل آرزویی به جز دامادی اکبر نداری"! عاشورا از آن علو مقامش چقدر پایین می آید؟! این مداح نه تنها بر خلاف تاریخ حرف زده، چرا که آن حضرت ازدواج کرده بود، بلکه خودش را  جای امام حسین(ع) حساب کرده و در واقع فکر و آرزوی خودش را بر زبان می آورد. و یا مداحی درباره امام زمان(ع) می گوید: نمی دانم تو آواره ی کدام بیابان هستی که من هم در آن آواره شوم.امام زمان(عج) که آواره نیست، آن حضرت در میان ما است، در میان محبان و شیعیان است. البته جا دارد از اشعار بعضی از شاعران متعهد معاصر قدردانی کنم که اشعار بلندی سروده اند و مداحان عزیز از اشعار بلند آنها استفاده کنند. به هر حال الحمدلله مداحانی با فکر بلند داریم که اشعار بسیار زیبایی می خوانند و اهداف مقدس امام حسین(ع) و مکتب اهل بیت و عشق به امام زمان(عج) را کاملاً پرورش می دهند.

2- بیان مسایل غلوآمیز

نباید مسایلی بر زبان مداحان جاری شود که بوی غلو می دهد. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: "هلک فی رجلان، محب غال و مبغض حال"؛ "دو گروه درباره من هلاک شدند، آنها که غلو می کنند و ما را برتر از مقاممان معرفی می کنند و همچون خداوند می ستایند و دشمنانی که العیاذبالله به ما لعن می کنند." از این که این دو گروه همسنگ هم قرار داده شدند، معنایش این است که هر دو گروه در اشتباه می‌باشند. گاهی از گوشه و کنار زمزمه‌هایی می شنویم که خیلی زننده است، "لا اله الا فاطمه الزهرا، یا لا اله الا زینب" کسی که این سخن را می گوید اگر بفهمد که چه می گوید استکانی که از آن چای می خورد را باید آب کشید. این حرف‌ها علاوه بر این که خلاف تعلیمات اسلام است، اگر به گوش دشمنان برسد، که این روزها راحت منتقل می شود – می‌گویند این که ما می گفتیم شیعیان کافرند، دلیلش این سخنان است. البته ممکن است این ذاکرین بی اطلاع باشند که باید پیش کسوت‌های مداحان و وعاظ محترم آنها را راهنمایی کنند. در نام گذاری هیئت‌ها هم دقت شود. بعضی نام "دیوانگان امام حسین" را بر هیئت خود می گذارند که وقتی مختصرش می‌کنند می‌شود هیئت دیوانگان! به جای این اسامی که آثار بدی دارد، نام "عاشقان"، "فدائیان"، "دلدادگان" و "خادمان امام حسین" را انتخاب کنید.
نباید در مجالس عزاداری گفته شود که در طول سال هر گناهی که می خواهید انجام دهید اما در ایام محرم که عزاداری می کنید گناهان شسته می شود!

3- عدم بهره‌مندی از آموزش‌های لازم

وعاظ محترم در حوزه‌ها درس می خوانند و پس از مرحله آموزش به وعظ می پردازند. همان طوری که منبر، ترکیبی از علم و هنر است، مداحی هم همین طور است، لذا برای مداحی هم آموزش دیدن لازم است. مداحان هم باید آگاهی و اطلاعات لازم را داشته باشند و هم این هنر را داشته باشند که چگونه بخوانند. اگر فقط بخش‌های مربوط به هنرمندی را یاد بگیرند ولی از جنبه علمی آموزش نبییند، کم می‌آورند و نمی‌توانند انجام وظیفه کنند. لذا خوب است مراکزی برای آموزش مداحان ایجاد شود و افراد عالم و شایسته آموزش دهند و افرادی که آگاهی لازم از مسایل اسلامی ندارند، وارد این کار نشوند.

4- چراغ سبز گناه به مردم نشان دادن

نباید در مجالس عزاداری گفته شود که در طول سال هر گناهی که می خواهید انجام دهید اما در ایام محرم که عزاداری می کنید گناهان شسته می شود! امام حسین(ع) برای مکتب و مذهب شهید شد لذا در مجالس حسینی باید مذهب را تقویت کرد. جریان حاجب کاشانی و شعر او که "حاجب اگر معامله حشر با علی است         من ضامنم که هر چه خواهی گناه کن" را می دانید که حضرت را در خواب دید که به او فرمود تو مداح خوبی هستی ولی این شعرت بد بود. وقتی او پرسید چه بگویم، امام(ع) فرمود بگو: "حاجب اگر معامله حشر با علی است         شرم از رخ علی کن و کمتر گناه کن" ببینید فرق این دو مکتب چقدر است؟

5- برهنگی عزاداران

من خواهش می‌کنم که در مجالس خود عزاداران را به درآوردن پیراهن تشویق نکنید، چون اگر ناظر نامحرم در مجلس باشد، این کار قطعاً گناه است و اگر هم این طور نباشد، می دانید که ما در زمانی زندگی می کنیم که این صحنه‌ها به راحتی فیلم برداری می‌شود و به سراسر دنیا فرستاده می‌شود و دشمنان می‌گویند این هم شیعیان امام حسین(ع)! لذا پیراهن در آوردن عزاداران در عصر و روزگار ما به مصلحت نیست و ضرر دارد.

6- تشویق عزاداران به آسیب رساندن به بدنشان

این که مسلمان پذیرای آسیب رساندن بر بدن خود باشد، برای میدان جهاد و شهادت است و دیدیم که جوانان ما زیر بمب‌های دشمن قطعه قطعه شدند. اما با دست خود به بدن آسیب رساندن درست نیست. ما نباید مردم را به این کارها تشویق کنیم.

 

 

7- اجرای برنامه عزاداری در وقت نماز

مداحان عزیز دقت کنند که در وقت نماز برنامه نداشته باشند زیرا نماز ستون دین و سرمایه تربیت جامعه اسلامی و همه چیز ما مسلمانان است و نباید فدای چیزی شود. امام حسین(ع) در روز عاشورا زیر رگبار تیر دشمن نماز خواندند تا اعلان کنند که حتی در میدان جنگ هم نباید نماز را تعطیل کرد. در قرآن مجید حتی دستور نماز "خوف" هم که مخصوص میدان نبرد است آمده است. با این حال ما چطور به خود اجازه بدهیم که مجالس امام حسین(ع) باعث تعطیلی نماز شود؟!

8- به کارگیری آهنگ‌های نامناسب

در مجالس مذهبی آهنگ‌هایی که انتخاب می‌شود، باید مناسب باشد. آهنگ‌های سنتی خیلی مؤثر، جانسوز و مفید هستند. اما اخیراً از گوشه و کنار شنیده می‌شود که آهنگ‌های زمان طاغوت و آهنگ‌هایی که رسانه‌های آمریکایی می نوازند و کلاً آهنگ‌های لهو و فساد در مداحی‌ها استفاده می‌شود که از چنین اتفاقی به خدا پناه می بریم!

9- بازیچه سیاست‌های مرموز شدن

سیاست‌بازان مرموز می‌خواهند در همه امور و مراکز، اعم از مساجد، دانشگاه‌ها، مدارس، هیئت‌های مذهبی و مجالس مداحی نفوذ کنند. باید حواس شما جمع باشد تا بازیچه دست این افراد مرموز نشوید.

10- خواندن روضه‌های سخت و سنگین

بعضی از روضه‌ها واقعاً دردناک است و امام زمان(ع) راضی نیست که به آن شدت خوانده شوند. البته روز تاسوعا و عاشورا استثناء است که نباید در آن ایام روضه‌های عادی خواند. ولی واعظ هنرمند و مداح هنرمند کسی است که بتواند از کنار مصیبت رد شود در همان حال مردم را تحت تأثیر قرار دهد. خواندن روضه‌های سخت و سنگین برای گریه گرفتن از مردم هنر نیست، هنر آن است که بتوان در حواشی مصیبت مردم را بگریانید.

11- خسته کردن مردم

نباید مجالس مذهبی به گونه‌ای باشد که حضار به خصوص جوانان خسته شوند. چون گرگ‌هایی هستند که می‌خواهند جوانان ما را با ابزاری مانند ماهواره، اینترنت، مواد مخدر، مجالس بدآموز و ... از دین و مذهب و امام حسین(ع) جدا کنند. مجالس ما نباید برای آنها خسته کننده و کسالت آور باشد.

12- عدم رعایت احترام پیش کسوت

هر گروه و دسته‌ای دارای پیش کسوت می‌باشند. وعاظ و مداحان هم پیش کسوت‌هایی دارند که باید احترام آنها را حفظ کنند و از تجربه آنها استفاده کنند. این افراد چهل – پنجاه سال برای امام حسین(ع) مداحی کردند و منبر رفتند و امام حسین(ع) به آنها علاقه دارند، باید به آنها احترام کرد.

13- عدم تخلق به اخلاق حسینی

واعظان و مداحان باید به اخلاق حسینی متخلق باشند. مردم باید ببینند که مداحان دروغ نمی گویند، خیانت نمی‌کنند و زن و بچه آنها مودب به آداب اسلامی هستند و بدحجابی در میان آنها نیست. باید هر کسی به اندازه خود به این ویژگی آراسته باشد تا ان شاءالله مجالس مذهبی ارزش خود را در میان مردم حفظ کند و شما مداحان عزیز در سایه امام حسین(ع) بتوانید خودتان، خانواده تان، جامعه و کشورتان و اسلام و قرآن را حفظ کنید.
دسته ها : مذهبی

مسئولیت مردان منبر و مدح

 ایرانیان شیعه، دین خود را - اعم از احکام و اعتقادات و اخلاقیات- همواره از «منبر» گرفته اند و هیچ یک از دیگر وسایل نشر و ترویج معارف دینی - از حیث دامن گستری- هم وزن و هم پای منبر نبوده است. «مداحی» نیز از جمله نهادهای دیرپای جوامع شیعی است و این مداحان بوده اند که از دیرباز تاکنون منبردانایان دین گستر شیعه را در نشر معارف حقه اهل بیت علیهم السلام گرمی بخشیده اند. سنت چنان بوده که مداحان، هنر خود را در جلب عواطف و احساسات مردمان به خدمت می گرفته اند تا آنان را به پای منبرها بکشانند و - حسب وضع و موقع- با مرثیه سرایی و مولودی خوانی، قلوب مستمعین را مستعد دریافت حقایق دین و معارف اهل بیت(ع) کنند چندان که کار سخت عالمان دین شناس و مبلغان سنت نبوی و سیره علوی در القای آن حقایق و معارف، آسان شود. چنین بود که مداحی در خدمت منبر قرار می گرفت و مداحان رونق بخش کرسی دانشمندان دین در تعلیم و تهذیب مردمان می شدند. اکنون سالیانی است که این سنت پسندیده دگرگون شده و در برخی از محفل‌ها و هیئت‌ها جایگاه منبری و مداح جابجا. «اصل»، مداحی است و خطیب و واعظ، گویی صرفاً برای پاسداشت صوری همان سنت پیش گفته به منبر می رود و دیگر هیچ. در بعضی تکایا و مجالس که اصلاً نشانی از «منبر» نیست و هر چه هست مدح و مصیبت است و بس.
منبرها برپا شده‌اند تا وسیله‌ای باشند برای برپایی دین خدا در دل‌ها. در همه ادوار و اعصار کسانی از بندگان خدا هستند که در فهم معارف ربانی و تفقه در دین خدا کوشاترند و در جستجوی نازک اندیشی‌ها و اشارت‌های بصیرت بخش امامان معصوم(ع)، استوارتر و خستگی ناپذیر. هم آنانند که واسطه انتقال این معارف به خلق خدا هستند تا مردم را به بصیرت و معرفت که مقدمه عبودیت است، هدایت کنند. هدف نهایی «مکتب» جز «عبودیت» نیست و معرفت، سوار بر مرکب «عواطف» ره به سوی «عبودیت» می سپارد. کار مداحان، جلب این عواطف به سوی حقیقت مکتب و تزریق این «چاشنی» در جان طالبان معارف شیعه است.
چندی پیش با عزیزی از طبقه مداحان مشهور پایتخت گپ و گفت کوتاهی داشتم. می گفت: دور و اطراف هر یک از منبری‌های مشهور و پر مخاطب تهران، قریب ده مداح مختلف - از شهیر و کم شهرت و گمنام- همواره حاضرند و همه هم در همه مجالس می خوانند چندان که پیش و پس از منبر 40 دقیقه‌ای یک واعظ معروف، ساعت‌ها برنامه مداحی اجرا می شود! یعنی که «منبری» رونق بازار «مداح» را موجب شده، حال آن که سنت هزار ساله هیئت‌های شیعی عکس آن را گواهی می دهد. باید پرسید سخنوران شهیر شهرها و خطیبان پرمخاطب جماعات مذهبی را چه نیازی به گرمی بازار مرثیه گویان و مدیحه سرایان؟ قرار است مداحان شیعه با هنرمندی خود، برداشت بهینه از «محصول منبر» را - که چیزی جز آموزه های وحیانی جاری بر لسان عالمان دین اندیش نیست- برای مردمان کوچه و بازار ممکن کنند تا «مکتب» اهل بیت(ع) در جان هایشان «ماندگار» شود: "هر مکتبی اگر چاشنی‌ای از عاطفه نداشته باشد و صرفاً فلسفه و فکر باشد، آنقدر در روح‌ها نفوذ نمی کند و شانس ماندگاری ندارد. ولی اگر چاشنی‌ای از عاطفه داشته باشد، این عاطفه به آن حرارت می‌دهد. آن مکتب را منطقی می‌کند. بدون شک مکتب امام حسین(ع) منطق و فلسفه دارد... اما اگر دائماً این مکتب را صرفاً به صورت یک مکتب فکری بازگو کنیم، حرارت و جوشش آن گرفته و کهنه می شود. این بسیار نظر بزرگ و عمیقانه‌ای بوده است؛ یک دوراندیشی فوق العاده عجیب و معصومانه، که گفته اند برای همیشه این چاشنی را شما از دست ندهید». (استاد شهید مرتضی مطهری، سیری در سیره نبوی، صفحه 58) منبرها برپا شده‌اند تا وسیله‌ای باشند برای برپایی دین خدا در دل‌ها. در همه ادوار و اعصار کسانی از بندگان خدا هستند که در فهم معارف ربانی و تفقه در دین خدا کوشاترند و در جستجوی نازک اندیشی‌ها و اشارت‌های بصیرت بخش امامان معصوم(ع)، استوارتر و خستگی ناپذیر. هم آنانند که واسطه انتقال این معارف به خلق خدا هستند تا مردم را به بصیرت و معرفت که مقدمه عبودیت است، هدایت کنند. هدف نهایی «مکتب» جز «عبودیت» نیست و معرفت، سوار بر مرکب «عواطف» ره به سوی «عبودیت» می سپارد. کار مداحان، جلب این عواطف به سوی حقیقت مکتب و تزریق این «چاشنی» در جان طالبان معارف شیعه است. وقتی «عبودیت» غایت همه آموزه‌ها و آرزوهای مکتب باشد، بدیهی است که اسوه‌ها و امامان و پیشاهنگان مکتب، نمونه‌های بی بدیل و مظاهر تام و تمام عبودیت خواهند بود: "ارزش فاطمه زهرا(س) به عبودیت و بندگی خداست... نه فقط فاطمه زهرا(س) بلکه پدر فاطمه هم - که مبدأ و سرچشمه فضایل همه معصومین است و امیرالمؤمنین(ع) و فاطمه زهرا(س) قطره‌هایی هستند از دریای وجود پیغمبر- ارزشش پیش خدا به خاطر عبودیت است..."(رهبر معظم انقلاب، در دیدار مداحان و شاعران- 5/5/84)
فرض کنید راجع به حضرت اباالفضل(س) صحبت می شود، بنا کنند از چشم و ابروی آن بزرگوار تعریف کردن؛ مثلاً قربون چشمت بشم! مگر چشم قشنگ در دنیا کم است؟ مگر ارزش اباالفضل(ع) به چشم‌های قشنگش بوده؟ اصلاً شما مگر اباالفضل(س) را دیده‌اید و می‌دانید چشمش چگونه بوده!؟ اینها سطح معارف دینی ما را پایین می آورد. معارف شیعه در اوج اعتلاست... ارزش اباالفضل العباس(س) به جهاد و فداکاری و اخلاص و معرفت اوست. به صبر و استقامت اوست... ارزش اباالفضل و حبیب بن مظاهر در اینهاست، نه در قد رشیدش یا بازوی پیچیده‌اش. قد رشید که خیلی در دنیا هست. اینها که در معیار معنوی ارزش نیست... این که ما همه‌اش بیائیم روی ابروی کمانی و بینی قلمی و چشم خمار این بزرگواران تکیه کنیم، این که مدح نشد. در مواردی ضرر هم دارد. در فضاهایی این کار خوب نیست». (رهبرمعظم انقلاب- همان).
گاه می شود که مداحان ما در ذکر مناقب حضرت صدیقه اطهر(س) یا دیگر معصومین(ع) از مرز«توحید» می‌گذرند و در ورطه «شرک» در می غلطند. حال آن که در زیارت‌های معتبره مأثوره، به رغم انتساب عالی‌ترین و شگفت انگیزترین مقامات معنوی و اوصاف الهی به وجود مقدس حضرات معصومین(ع)، بر «عبودیت» آن بزرگواران تأکید تمام شده است. از آن جمله است این فراز شریفه از «زیارت رجبیه» که به خداوند متعال عرضه می داریم: "لافرق بینک و بینهم الا انهم عبادک"؛ هیچ فرقی بین تو و اینها - حضرات معصومین علیهم السلام- نیست غیر از این که اینها بندگان تو هستند." و زیارت رجبیه از آن دسته متون شریفه ای است که امام راحل عظیم الشأن (ره) - حسب گفته یکی از شاگردان ایشان که در قید حیاتند-  توصیه اکید به خواندن آن داشتند و می‌فرمودند: "فقط همین «عبد» بودن ائمه علیهم السلام است که فارق بین اینها و خداست والا آن بزرگواران تمام نیروهای الهی را دارند." متأسفانه دامنه انحراف در برخی مداحی‌ها از مسیر تعالیم نورانی اهل بیت(ع) محدود به «مبالغه گویی» از مقام و منزلت معصومین(ع) نیست. گاه از این سوی بام افتاده‌ایم؛ «تصغیر و تضییق مرتبت» آن بزرگواران در ذکر مراثی و مدایح، رایج تر از گزافه گویی است. این آفت البته ناشی از قصور فهم ما از مقام حقیقی وجود مقدس و شریف آن حضرات است که سطح عقول و عرفان و آمال آنان را با خود قیاس می‌کنیم و امتیازاتی نظیر قدرت مادی و جسمانی یا زیبایی بی نظیر ظاهری را که ممکن است منتهای آرزوی خود و مخاطبانمان باشد به آن بزرگواران نسبت می دهیم بی آن که این امتیازات ظاهری در نظام ارزشی دینی ما واجد ارزش حقیقی باشد: "چون به آنها - حضرات معصومین(ع)- دسترسی نداریم، آنها را نمی فهمیم و درک نمی کنیم، گاهی تعبیراتی گفته می شود که خیلی هم دقیق نیست... چون می خواهند تکریم و تعظیم کنند، اما واقعیت مطلب در ذهن کوچک ما نمی گنجد... چیز دیگری که بنده اطلاع پیدا کردم، استفاده از مدح‌ها و تمجیدهای بی معناست که گاهی هم مضر است. فرض کنید راجع به حضرت اباالفضل(س) صحبت می شود، بنا کنند از چشم و ابروی آن بزرگوار تعریف کردن؛ مثلاً قربون چشمت بشم! مگر چشم قشنگ در دنیا کم است؟ مگر ارزش اباالفضل(ع) به چشم‌های قشنگش بوده؟ اصلاً شما مگر اباالفضل(س) را دیده‌اید و می‌دانید چشمش چگونه بوده!؟ اینها سطح معارف دینی ما را پایین می آورد. معارف شیعه در اوج اعتلاست... ارزش اباالفضل العباس(س) به جهاد و فداکاری و اخلاص و معرفت اوست. به صبر و استقامت اوست... ارزش اباالفضل و حبیب بن مظاهر در اینهاست، نه در قد رشیدش یا بازوی پیچیده‌اش. قد رشید که خیلی در دنیا هست. اینها که در معیار معنوی ارزش نیست... این که ما همه‌اش بیائیم روی ابروی کمانی و بینی قلمی و چشم خمار این بزرگواران تکیه کنیم، این که مدح نشد. در مواردی ضرر هم دارد. در فضاهایی این کار خوب نیست». (رهبرمعظم انقلاب- همان). کاش در «ظاهرگرایی» و «اسطوره سازی» به همین مقدار بسنده می شد. متأسفانه دامنه انحراف در طبقات پایین‌تر طایفه مداحان، خیلی گسترده‌تر است. در برخی مجالس و دسته‌جات عزاداری محلی، پاره‌ای از خوانندگان جرأت می‌کنند اشعاری مبتذل و با مضمون‌های عشقی را که نوعاً خوانندگان پاپ - از نوع به اصطلاح لس آنجلسی- پیش‌تر در قالب ترانه خوانده اند، با همان سبک و آهنگ، در توصیف اهل بیت(ع) بخوانند. دیگر این که مداحان ما از آن روی که هنرمندند، ناگزیر از نوآوری‌اند. این ناگزیری علی الدوام، پاره‌ای از مداحان ما - حتی برخی از معاریف و مشاهیر این طایفه - را به عدول از معیارهای رفتار موقرانه و مؤمنانه - که امری بسیار مهم و لازم برای کسوت مداحی است- واداشته است. گواه این مدعا، تصاویری است که بعضاً از مراسم مولودی خوانی یا مرثیه سرایی در تلویزیون پخش می شود و مداحان را در حالی نشان می دهد که می‌کوشند با حرکات خاص سر و دست و بدن، جمعیت را به وجد و نشاط بیاورند و یا متأثر و محزون کنند. همان جوان مداح معروف پیش گفته می گفت: مدتی است برای فرار از این دام مهلک و رهایی از این آفت عافیت سوز، به «مناجات خوانی» روی آورده ام. رویکرد جدیدش را ستودم و گفتم: اتفاقاً در حوزه هنر مداحی، «هنر برتر» نزد مداحانی است که قادرند گنجینه‌های گهربار مستور در معادن مناجات‌ها و زیارت‌ها و دعاها را کشف و استخراج کرده و با زبان همه فهم بیان کنند.
"کسی که با مسائل شوروی سابق و این بخشی که شیعه نشین است (جمهوری آذربایجان) آشنا بود، می‌گفت: وقتی کمونیست‌ها بر منطقه آذربایجان شوروی مسلط شدند همه آثار اسلامی را از آن جا محو کردند و هیچ نشانه‌ای از اسلام و دین و تشیع باقی نگذاشتند. فقط یک چیز را اجازه دادند و آن «قمه زدن» بود! دستورالعمل رؤسای کمونیستی به زیردستان خودشان این بود که مسلمانان حق ندارند نماز بخوانند، نماز جماعت برگزار کنند، قرآن بخوانند، عزاداری کنند، هیچ کار دینی نباید بکنند. اما اجازه دارند قمه بزنند! چرا؟ چون خود قمه زدن، برای آنها یک وسیله تبلیغ بر ضد دین و بر ضد تشیع بود. گاهی دشمن از بعضی چیزها این گونه علیه دین استفاده می‌کند. هر جا خرافات به میان بیاید، دین خالص بدنام خواهد شد».(رهبر معظم انقلاب، در دیدار عمومی مردم مشهد- 1/1/76)
طرفه آن که دوستی و دشمنی و اسطوره سازی را سه عامل تحریف حقایق و وقایع دانسته اند و منشأ انگاره سازی مجلس گردانان مجالس مدح و مصیبت را دو عامل از این سه عامل؛ دوستی و اسطوره سازی. چون دوستدار اهل بیت(ع) هستیم، زیبایی ظاهر را - که به خیال خود عالی ترین عامل در کشش به سوی محبوب و تهییج احساسات عاشقانه می پنداریم- در وجود آن بزرگواران برجسته می کنیم و باز از سر دوستی و به قصد برانگیختن عواطف - در مواقع مرثیه سرایی- هر جا لازم باشد از هیچ تحقیری در مکانت و منزلت شان فروگذار نمی کنیم، آنچنان که به تعبیر استاد شهید مطهری، شهادت امام حسین(ع) را چنان جلوه می‌دهیم که مظلوم و بی‌تقصیر و بی جهت کشته و نفله و ضایع شد و هدر رفت، حال آن که به عکس این انگاره باطل - که اتفاقاً از سر دوستی سیدالشهداء(ع) ساخته شده - هر قطره خون امام حسین(ع) یک دنیا ارزش دارد و زلزله حماسه او در عاشورا پایه های کاخ ستمگران را متزلزل کرد چندان که هنوز اغلب حوادث داغ و تحول ساز جامعه ما در محرم ایجاد می شود. (حماسه حسینی، جلد3، صفحه 84) نیز برخاسته از حس اصیل «اسطوره سازی» خود، توانمندی‌های عجیب و غریب مادی و جسمانی را به وجود مقدس آن حضرات نسبت می دهیم که نه اثبات آن توانایی‌ها در وجود مبارکشان موجب فضیلتی است و نه اعتقاد ما به وجود آن اوصاف، مهم و مفید و لازم است از آن روی که هیچ نقشی در تربیت اخلاقی و رشد فضایل انسانی ما ندارد. اقبال کم نظیر امروز مردم به ویژه جوانان به هیئت‌های مذهبی و مجالس جشن و عزای اهل بیت(ع) را باید بسیار گرامی شمرد. سپاس این نعمت بزرگ الهی، به اطعام معنوی خیل عظیم دلدادگان خاندان پیامبر(ص) با طعام مطهر و معطر معارف ناب شیعی است و به عرضه «دین خالص» و پالایش شده از پیرایه ها و خرافه ها: "کسی که با مسائل شوروی سابق و این بخشی که شیعه نشین است (جمهوری آذربایجان) آشنا بود، می‌گفت: وقتی کمونیست‌ها بر منطقه آذربایجان شوروی مسلط شدند همه آثار اسلامی را از آن جا محو کردند و هیچ نشانه‌ای از اسلام و دین و تشیع باقی نگذاشتند. فقط یک چیز را اجازه دادند و آن «قمه زدن» بود! دستورالعمل رؤسای کمونیستی به زیردستان خودشان این بود که مسلمانان حق ندارند نماز بخوانند، نماز جماعت برگزار کنند، قرآن بخوانند، عزاداری کنند، هیچ کار دینی نباید بکنند. اما اجازه دارند قمه بزنند! چرا؟ چون خود قمه زدن، برای آنها یک وسیله تبلیغ بر ضد دین و بر ضد تشیع بود. گاهی دشمن از بعضی چیزها این گونه علیه دین استفاده می‌کند. هر جا خرافات به میان بیاید، دین خالص بدنام خواهد شد».(رهبر معظم انقلاب، در دیدار عمومی مردم مشهد- 1/1/76) و «دین خالص» را امروز فقط از عالمان امانتدار علم جعفری می‌توان گرفت که فقیهان صیانت کننده بر نفس و حفاظت کننده از دین خدایند و هوا و هوس را مغلوب ساخته‌اند و جز پیروی از صاحب شریعت، سودایی در سر ندارند؛ از مراجع معظم شیعه که پیرایه‌های نشسته بر دامن دین را می‌شناسند و مجالس مدح و مصیبت ما را خالی از معصیت خدا می‌خواهند؛ امروزه سرحلقه‌های هیئت ها - خصوصاً هیئت‌های معظم شهرهای بزرگ، و رهبران و مداحان شهیر و خوش نامشان - به یکی از مهم‌ترین گروه‌های مرجع اجتماعی تبدیل شده‌اند. وعاظ و مداحان بزرگ اکنون مرجع و مراد بسیاری از مؤمنان و شیفتگان اهل بیت(ع) مخصوصاً جوانان و دانش آموزان و دانشجویان‌اند. جوانانی که مشتری دائم مجالس معظم مصیبت‌سرایی و مولودی خوانی در تهران و شهرهای بزرگ هستند، اغلب تکالیف عملی خود را از خلال سخنان واعظ یا مداح مورد علاقه خود اخذ می‌کنند و اگر بگوییم کثیری از جوانان مؤمن و با صفا، دین خود را از این جلسات می‌گیرند، گزافه نگفته‌ایم. هم از این روست که انتظار سلوک مرجعانه از وعاظ و مداحان نامدار و پر طرفدار، انتظار نابجایی نیست. مهم‌ترین شناسه در مشی و مرام مرجعانه، «رعایت نهایت احتیاط» در بیان معارف و احکام و دستورهای دین در عرصه‌های فردی و جمعی است و نیز در حوزه‌ها و حیطه‌های سیاسی و فرهنگی و اجتماعی؛ خصوصاً در موضوعاتی که این عزیزان احیاناً ورود و تخصصی ندارند و برای بیان دقیق و درست مطلب، ناگزیر از استمداد و استشاره از اهل فن‌اند. اکنون که تأثیر عمیق و منحصر به فرد هیئت‌ها و مجالس روضه خوانی در تحولات اجتماعی و رفتارهای سیاسی مردم آشکارتر از گذشته شده است، بی گمان تلاش و تمرکز دشمن برای تضعیف و تخریب این نهاد مدنی ریشه‌دار تمدن ایرانی- شیعی بیش از پیش خواهد شد. به شرط هوشیاری مرجعانه مردان منبر و مدح، این پایگاه پایدار عرصه روشنگری و ارشاد، تا همیشه، تاثیرگذارترین رسانه جامعه شیعی ما باقی خواهند ماند. 
دسته ها : مذهبی
 چرا باید حادثه عاشورا را گرامى بداریم؟ 
 چرا باید خاطره حادثه اى را که 1360 سال پیش اتفاق افتاده است، زنده کرد و مراسمى به یاد آن خاطره برگزار کرد؟ این رویداد جریانى تاریخى بوده است که زمان آن گذشته است؛ تلخ یا شیرین، هر چه بوده است آثار آن تمام شده است. چرا باید بعد از گذشت نزدیک به چهارده قرن، یاد آن جریان و آن حادثه را زنده نگه داریم و مراسمى براى آن بر پا داریم؟     پاسخ این سؤال، چندان مشکل نیست. براى این که به سادگى مى توان به هر نوجوانى تفهیم کرد که حوادث گذشته هر جامعه مى تواند در سرنوشت و آینده آن جامعه آثار عظیمى داشته باشد. تجدید آن خاطره ها در واقع نوعى بازنگرى و بازسازى آن حادثه است، تا مردم از آن جریان استفاده کنند. اگر حادثه مفیدى بوده است و در جاى خود منشأ آثار و برکاتى به شمار مى رفته است، بازنگرى و بازسازى آن نیز مى تواند مراتبى از آن برکات را داشته باشد.     علاوه بر این، در همه جوامع انسانى مرسوم است که به نوعى، از حوادث گذشته خود یاد مى کنند؛ آن ها را بزرگ شمرده و به آن ها احترام مى گذارند. خواه مربوط به اشخاصى باشد که در پیشرفت جامعه خود مؤثر بوده اند، نظیر دانشمندان و مخترعان، و خواه مربوط به کسانى باشد که از جنبه سیاسى و اجتماعى، در رهایى ملت خود نقش مؤثرى داشته اند و قهرمان ملى بوده اند. همه عقلاى عالم براى این گونه شخصیت ها آیین هاى بزرگداشتى را منظور مى کنند. این کار بر اساس یکى از مقدس ترین خواسته هاى فطرى است که خدا در نهاد همه انسان ها قرار داده است، و از آن به «حس حق شناسى» تعبیر مى کنیم. لذا این خواسته فطرى همه انسان ها است که در برابر کسانى که به آن ها خدمت کرده اند حق شناسى و شکرگزارى کنند، آنان را به خاطر داشته باشند و به ایشان احترام بگذارند. علاوه بر این، یاد آن خاطره ها، در صورتى که در سعادت جامعه تأثیرى داشته، مى تواند عامل مؤثر دیگرى را در زمان بیان خاطره ها بیافریند. در این صورت، گویا خود آن حادثه تجدید مى شود.     از آن جا که معتقدیم حادثه عاشورا حادثه عظیمى در تاریخ اسلام بوده است، و نقش تعیین کننده اى در سعادت مسلمان ها و روشن شدن راه هدایت مردم داشته است، این حادثه در نظر ما بسیار ارزشمند است. لذا بزرگداشت و بازسازى این حادثه و به خاطر آوردن آن، موجب مى گردد تا بتوانیم از برکات آن در جامعه امروز نیز استفاده کنیم. این جواب را به طور کلى مى توان در مقابل سؤال نوجوان ها ارائه داد و آنان را قانع کرد که زنده نگه داشتن یاد بعضى از خاطره ها و بازسازى برخى از حوادث که در گذشته اتفاق افتاده است، کار عاقلانه اى است، و ممکن است منافع و مصالحى را براى جامعه تأمین کند. همان طور که اصل آن حادثه تأثیر مفیدى در جامعه آن روز داشته، تجدید خاطره و بازسازى آن نیز مى تواند آثارى متناسب با خود داشته باشد. در پاسخ به سؤال اول که «چرا باید یاد عاشورا را زنده نگه بداریم؟» به همین اندازه بسنده مى کنیم.  
دسته ها : مذهبی

حدیث جعلی مشهور

بارت‌هایی که معمولا به آن حدیث قدسی گفته می‌شود و اخیراً در بعضی از فیلم‌ها نیز به آن استناد شده، این است: «الطریق الی الله بعدد انفاس الخلائق؛ راه‌های رسیدن به خدا، به تعداد جان‌های مخلوقات است».
جهاد فرحات، نویسنده لبنانی، در مقاله خواندنی خود، به نام بررسی سند چند حدیث مشهور، سخنانی بدین مضمون را قلمی کرده است: «این عبارت در میان مردم و به خصوص در میان عارفان - آن گونه که گفته می‌شود - و بیشتر در میان صوفیان، شهرت دارد و متداول است؛ تا آن جا که مردم گمان می‌کنند این عبارت، بی‌تردید، حدیث قدسی است و آنان هرگاه بخواهند درستی روشی معین یا شکلی مشخص را برای نزدیکی به خداوند بزرگ، اثبات کنند، به این عبارت استشهاد می‌نمایند. شهرت این عبارت به حدی است که برخی از عالمان آن را به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نسبت می‌دهند و آن را حدیثی مأثور و منقول از جانب آن حضرت قلمداد می‌کنند1اما باید گفت که این عبارت، حدیث نیست؛ زیرا تا آن جا که ما جست‌و‌جو کرده‌ایم، اثری از آن در میان کتاب‌های حدیثی مسلمانان نیافته‌ایم؛ بعضی از فضلا نیز به عدم دسترسی بر مستندی روایی برای آن، تصریح کرده‌اند.2 مرحوم آیه‌الله مرعشی نجفی قدس سره نیز در شرح کتاب احقاق الحق، به ساختگی بودن این حدیث و افترا بودن آن و استفاده کردن صوفیه از این عبارت در مقاصد فاسد خویش، اشاره کرده است.3 از این رو، باید گفت که این عبارت، عبارت مشهوری است که اساس ندارد.»4برخی حدیث پژوهان، افزون بر آن که این حدیث را از نظر سندی مجعول دانسته‌اند، از نظر محتوایی نیز مخدوش برشمرده و گفته‌اند که اگر معنی و دلالت این حدیث درست باشد، پس مثلاً به تعداد کافران، مشرکان، بت‌پرستان و منکران خداوند سبحان که جزء مخلوقات او نیز هستند، باید راه به سوی خدا وجود داشته باشد و حال آن که اینان اساساً ذات خداوند و راه به سوی خداوند را قبول ندارند؛ تا این که نوبت به این مطلب برسد و بگوییم که به تعداد آنان نیز راه به سوی خداوند - الله و نه اله - وجود دارد و در آیه 168 سوره نساء می‌خوانیم: «ان الذین کفروا وظلموا لم یکن الله لیغفرلهم ولا لیهدیهم طریقا الا طریق جهنم...؛ کسانی که کافر شدند و ستم کردند، خدا بر آن نیست که آنان را بیامرزد و راهی را نشانشان دهد؛ مگر راه دوزخ...».در آیه 74 سوره مؤمنون نیز آمده است:«و ان الذین لایؤمنون بالاخره عن الصراط لناکبون؛ و آن کسانی که به جهان واپسین ایمان نمی‌آوردند، از راه (خدا) به در افتاده‌اند». 5 پی‌نوشت ها:1. ر.ک: محمد جواد مغینه، هذه هی الوهابیه،ص 20.2. ر.ک: محمد زراقط، «سبیل الله الواحد سبله المتعدد» مجله الحیاه الطیبه، شماره 11، ص 197.3. ر.ک: شرح احقاق الحق، ج 1، ص 185.4. جهاد فرحات، بررسی سند چند حدیث مشهور، ترجمه محمد قنبری، فصلنامه علوم حدیث، شماره 30، زمستان 1382، ص 114 _ 135.5.عبدالرحیم موگهی، نشریه پرسمان، شماره 69، با اندکی تصرف 

دسته ها : مذهبی
چفیه برگردن رپ‌های تهرانی!همچنین تعدادی از خوانندگان گروه­های رپ ایرانی در کلیپ­ها و کنسرت­هایشان از چفیه استفاده می­کنند. در این کنسرت­ها و کلیپ­ها معمولاً پسرها از چفیه سفید و دخترها از چفیه مشکی استفاده می­کنند.به گزارش "جهان" بین جوانان تهرانی به تازگی مد جدیدی با انداختن چفیه برگردن، رواج پیدا کرده است. بنا بر این گزارش این جوانان درحالی که تی­شرتهایی با آرم گروه­های مختلف غربی به تن دارند، با انداختن چفیه بر گردن در خیابانها حرکت می‌کنند. همچنین تعدادی از خوانندگان گروه­های رپ ایرانی در کلیپ­ها و کنسرت­هایشان از چفیه استفاده می­کنند. در این کنسرت­ها و کلیپ­ها معمولاً پسرها از چفیه سفید و دخترها از چفیه مشکی استفاده می­کنند.گفتنی است به تازگی یک شرکت تولید لباس چرم نیز در آگهی‌های خود از یک جوان فشن با چفیه دور گردن استفاده کرده است. این تبلیغ در آخرین شماره یک مجله تازه تاسیس مربوط به ستاره‌های سینما چاپ شده است.
دسته ها : فرهنگی

7 راه کار یا توصیه از زبان آیت الله مکارم شیرازی(دامت برکاته)

خیلی دوست دارم نماز با حضور قلب بخونم اما هر کاری می کنم نمیشه می تونید کمکم کنید؟اگر تو هم مثل من این سوال برات تبدیل به یه دغدغه فکری شده پس این نکات رو بخون شاید کمکمون کنه برای حل این مشکل.براى تحصیل خشوع و حضور قلب در نماز و سایر عبادات، امور ذیل را دقیقا توصیه مى کنیم:1 - بدست آوردن آنچنان معرفتى که دنیا را در نظر انسان کوچک و خدا را در نظر انسان بزرگ کند، تا هیچ کار دنیوى نتواند به هنگام راز و نیاز با معبود نظر او را به خود جلب و از خدا منصرف سازد. 2 - توجه به کارهاى پراکنده و مختلف، معمولا مانع تمرکز حواس است و هر قدر انسان، توفیق پیدا کند که مشغله هاى مشوش و پراکنده را کم کند به حضور قلب در عبادات خود کمک کرده است.3 - انتخاب محل و مکان نماز و سایر عبادات نیز در این امر، اثر دارد، به همین دلیل، نماز خواندن در برابر اشیاء و چیزهایى که ذهن انسان را به خود مشغول مى دارد مکروه است و همچنین در برابر درهاى باز و محل عبور و مرور مردم، در مقابل آیینه و عکس و مانند اینها، به همین دلیل مساجد مسلمین هر قدر ساده تر و خالى از زرق و برق و تشریفات باشد بهتر است چرا که به حضور قلب کمک مى کند.4 - پرهیز از گناه نیز عامل مؤ ثرى است، زیرا گناه قلب را از خدا دور مى سازد و از حضور قلب مى کاهد.5 - آشنایى با معنى نماز و فلسفه افعال و اذکار آن، عامل مؤ ثر دیگرى است.6 - انجام مستحبات نماز و آداب مخصوص آن چه در مقدمات و چه در اصل نماز نیز کمک مؤثرى به این امر مى کند.7 - از همه اینها گذشته این کار، مانند هر کار دیگر نیاز به مراقبت و تمرین و استمرار و پیگیرى دارد، بسیار مى شود که در آغاز انسان در تمام نماز یک لحظه کوتاه قدرت تمرکز فکر پیدا مى کند، اما با ادامه این کار و پیگیرى و تداوم آنچنان قدرت نفس پیدا مى کند که مى تواند به هنگام نماز دریچه هاى فکر خود را بر غیر معبود مطلقا ببندد. برگرفته از تفسیر نمونه

 

دسته ها : مذهبی
X